ذوق درویشی ام از عالم اسباب بس است
شمع کافوری من پرتو مهتاب بس است
ساقی از حدت طبعم نه ای آگاه هنوز
تیغم و نیست مرا حاجت می، آب بس است
گر به مطلب نرسم نیست ز دون همتی ام
شده ام طالب آن گوهر نایاب، بس است
حیف از آن دیده کز او قطره اشکی نچکد
باعث زینت دریا در سیراب بس است
روشن از پرتو عشق است چراغم جویا
بر سرم سایهٔ آن مهر جهانتاب بس است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق شاعر درباره عشق و ذوق درویشی میپردازد. شاعر از بینیازی از چیزهای دنیوی سخن میگوید و تأکید میکند که عشق و روشنایی آن برای او کافی است. او به دنبال گوهری نایاب است و حسرت میخورد که چشمانش اشکی نمیریزند، زیرا وجود عشق همانند نوری در زندگیاش است. در نهایت، عشق به عنوان منبع نور و گرما در زندگیاش معرفی میشود.
هوش مصنوعی: ذوق و شوق من از دنیای مادی و چیزهای مادی به مقدار زیادی است. نور و روشنایی من مانند روشنایی ماه است که با شمع کافوریام همراه است.
هوش مصنوعی: ای ساقی، هنوز از شدت طبع من آگاهی نداری؛ من به شراب نیازی ندارم، همین آب برایم کافی است.
هوش مصنوعی: اگر به هدفم نرسم، به خاطر کمهمتی من نیست. من در پی دستیابی به آن گوهر نایاب هستم، و همین برایم کافی است.
هوش مصنوعی: این چشمها حیف است که حتی یک قطره اشک نریزد؛ چرا که این اشکها باعث زینت دریا هستند و برای سیراب کردن، به همین اندازه هم کافی است.
هوش مصنوعی: چراغ من به خاطر نور عشق روشن است و کافی است که سایه محبت آن خورشید جهانتاب بر سرم باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.