گنجور

 
جویای تبریزی

پرتو افکن گشت رخسار تو تا در آینه

مضطرب چون مهر تابان شد صفا در آینه

هیچ کس از صاف باطن عیب بی رویی ندید

می نماید صورت این مدعا در آینه

چهرهٔ ما بسکه پر گرد غبار کلفت است

روی بر دیوار دارد عکس ما در آینه

داشتن چشم نگاه از نرگس او سادگیست

او که نتواند ببیند از حیا در آینه