دل خطت را رقم صنع الهی دانست
برسر مشک خطان حجت شاهی دانست
ماه را آینه روی چو خورشید تو گفت
هرکه ماهیت حسن تو کماهی دانست
صبح را خواند فروغ رخت اندر شب زلف
صبح خیزی که سفیدی ز سیاهی دانست
شاید ار شه کندت منع ز جولان چو تورا
فتنه شهری و آشوب سپاهی دانست
عقل چون خیمه فکر از دو جهان بیرون زد
عشق را بادیه نامتناهی دانست
ساده دل شو که درین مدرسه وسوسه خیز
به ز نادانی خود هیچ نخواهی دانست
جامی و پیر خرابات که اسرار وجود
همه ازهمت ارشادپناهی دانست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.