دو ساعد تو که آیین هر دو هست یکی
به خون خسته دلان کرده اند دست یکی
کرشمه های تو شد رهنمون عشوه گران
که رخ گشاد یکی و نقاب بست یکی
ز قید عشق تو بیم است مرغ وماهی را
که هست دام یکی زان دو زلف و شست یکی
حدیث محنت و راحت مگوی با عاشق
که هست مرغ هوا را بلند و پست یکی
هزار مدعی زهد و تقوی آمد لیک
سلامت از شکن زلف تو نجست یکی
همیشه مست بود شوخ و فتنه جوی ولی
چو چشم تو نبود از هزار مست یکی
مکن به مصطبه عشق عیب کس جامی
که پارسا بود اینجا و می پرست یکی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.