شمارهٔ ۴۸۷
نه بشر خوانمت ای دوست نه حور و نه پری
این همه بر تو حجاب است تو چیز دگری
نور پاکی و فسانه ست حدیث گل و آب
لطف محضی و بهانه ست لباس بشری
جلوه حسن تو از شکل مبراست ولی
می توانی که به هر شکل کنی جلوه گری
هیچ صورت نتواند که کند بند تو را
در صور ظاهری اما نه اسیر صوری
جان همی دانمت آن دم که نهان می آیی
عمر می خوانمت آنجا که روان می گذری
حد اندیشه نباشد صفت خوبی تو
هرچه اندیشه کند خاطر ازان خوبتری
در مرایای صور ناظر منظور تویی
وحدت ذات تو از وهم دویی هست بری
می کنی جلوه نخست از رخ خوبان جهان
آنگه از دیده عشاق درآن می نگری
گر نه از دیده عشاق تو باشی ناظر
کیست جامی که کند دعوی صاحبنظری
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...