گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جامی

در کمندت به گرفتاری من نیست کسی

با سگانت به وفاداری من نیست کسی

با همه یاری و از یاری من بیزاری

در همه شهر به بی یاری من نیست کسی

زاریم در دل و دل در خم زلف تو نهان

جز تو واقف شده بر زاری من نیست کسی

تا لب لعل تو کام دل خونخواران است

از دل و دیده به خونخواری من نیست کسی

پیش رویت همه را دادن جان آسان است

بی تو جان داده به دشواری من نیست کسی

سر ز سودای کسان دل ز غم غیر تهیست

در ره تو به سبکباری من نیست کسی

گفتیم حال تو بر بستر غم جامی چیست

قدمی نه که به بیماری من نیست کسی