زآب چشم کوهکن کان لاله گون آمد برون
لاله ها از سنگلاخ بیستون آمد برون
چون گذشت از دل خدنگت ریختم از دیده خون
مرهم افتاد از جراحت دور خون آمد برون
از برون آمد درون صد جرعه عشرت ولی
بی لبت شد اشک حسرت وز درون آمد برون
بیش ازین زلف مسلسل را منه بر طرف روی
کز خردمندان همه صیت جنون آمد برون
صد فسونگر را زبان ز افسون جادویی ببست
هر فسونت کز دولعل پرفسون آمد برون
پارسا در صومعه از لعل تو رمزی شنید
سوی میخانه نمی داند که چون آمد برون
چون به میدان غمت جامی نهاد اول قدم
از جلادت زد نفس لیکن زبون آمد برون
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.