مگو چو لب بگشایی که خنده برشکر است این
نه خنده قفل گشادن ز حقه گهر است این
مده فریب که رست از رخم به باغ تو گلها
به خار هر مژه ام بسته پاره جگر است این
تنم چو موی شد و موی حلقه کاش درآری
مرا به گرد میانت که حلقه کمر است این
خوش آنکه چون ز سرم دردمند شد کف پایت
زدی به پای سرم را که روچه درد سر است این
چو در هوای تو رقصم هزار نشتر محنت
به زیر پای بکوبم که سبزه های تر است این
مرا نماند دگر تاب آنکه هرکه ببینم
به رهگذار تو گویند عاشق دگر است این
زنم نفیر چو آیی ز در برون و نگویی
نفیر جامی درمانده یا صریر دراست این
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.