شمارهٔ ۳۹
نهال قد تو آمد عصای پیری ما
به راستان که مکش سر ز دستگیری ما
تو را که دیده ز جاه و جمال خویش پر است
چه التفات به مسکینی و فقیری ما
تو آفتاب بلندی و ما چو ذره حقیر
بود بلندی قدر تو از حقیری ما
ز مهر روی تو گشتیم شاه کشور عشق
کجا به عقل رسد منصب وزیری ما
اسیر بند فراقیم مهربانی کو
که با تو شرح کند محنت اسیری ما
ندیده ایم جز این سرخرویی از دیده
که یافت رنگ بقم چهره زریری ما
جریده رو که گزیر است جامی از همه چیز
همین ز دولت عشق است ناگزیری ما
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...