آن عید جان کجاست که قربان او شویم
دریک نظاره کشته جولان او شویم
جولانگهش کدام زمین است کز مژه
خاشاک روب عرصه میدان او شویم
ما را تمتعی نبود از جمال او
از بس که در مشاهده حیران او شویم
هر تشنه لب ز چاه کند جست و جوی آب
ما تشنه لب ز چاه زنخدان او شویم
بگشای برقع از رخش ای باد نوبهار
تا عندلیب تازه گلستان او شویم
پیچید به پرده های فلک دود آه ما
چون شعله زن ز آتش هجران او شویم
با عاشقان بی سر و سامان خوش است یار
جامی بیا که بی سر و سامان او شویم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.