بیا ای ز سر تا قدم جان پاک
ز هر تن خطاب تو روحی فداک
ز دست توام هرچه آید خوش است
چه آب حیات و چه زهر هلاک
به خاک درت سجده می خواستم
ولی بردم این ارزو را به خاک
مرا تا خیال تو شد مرغ دام
قفس وار دارم دل چاک چاک
به بزم خراباتیان غمت
اگر نیست قندیل روشن چه باک
همین بس که پیر مغان برفروخت
به جام می این تیره دیر مغاک
به راه تو جامی نهاده ست سر
دل دردمند و رخ گردناک
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تن از خوی پر آب و دهان پر ز خاک
زبان گشته از تشنگی چاک چاک
یکی آتشی بر شده تابناک
میان آب و باد از بر تیره خاک
نیابد همی کوهکان سیم پاک
بکان اندرون گوهرش گشته خاک
بگسترد او در عرب دین پاک
سر سرکشان اندر آمد به خاک
بدارد جهان بر یکی دین پاک
برآرد ز دجال و خیلش هلاک
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.