چو خورشید تیغ از میان برکشید
شب تیره گشت از جهان ناپدید
تبیره برآمد ز درگاه شاه
به سر برنهادند گردان کلاه
چو طوس و چو گودرز و گیو دلیر
چو گرگین و گستهم و بهرام شیر
گرانمایگان نزد شاه آمدند
بران نامور بارگاه آمدند
به نخچیر شد شهریار جهان
ابا رستم نامور پهلوان
ز لشکر برفتند آزادگان
چو گیو و چو گودرز کشوادگان
سپاهی که شد تیره خورشید و ماه
همی رفت با یوز و با باز شاه
همه بوم ایران سراسر بگشت
به آباد و ویرانی اندر گذشت
هران بوم و برکان نه آباد بود
تبه بود و ویران ز بیداد بود
درم داد و آباد کردش ز گنج
ز داد و ز بخشش نیامدش رنج
به هر شهر بنشست و بنهاد تخت
چنانچون بود خسرو نیک بخت
همه بدره و جام و می خواستی
به دینار گیتی بیاراستی
وز آنجا سوی شهر دیگر شدی
همی با می و تخت و افسر شدی
همی رفت تا آذرابادگان
ابا او بزرگان و آزادگان
گهی باده خورد و گهی تاخت اسپ
بیامد سوی خان آذرگشسپ
جهانآفرین را ستایش گرفت
به آتشکده در نیایش گرفت
بیامد خرامان ازان جایگاه
نهادند سر سوی کاوس شاه
نشستند هر دو به هم شادمان
نبودند جز شادمان یک زمان
چو پر شد سر از جام روشنگلاب
به خواب و به آسایش آمد شتاب
چو روز درخشان برآورد چاک
بگسترد یاقوت بر تیره خاک
جهاندار بنشست و کاوس کی
دو شاه سرافراز و دو نیکپی
ابا رستم گرد و دستان به هم
همی گفت کاوس هر بیش و کم
از افراسیاب اندر آمد نخست
دو رخ را به خون دو دیده بشست
بگفت آنکه او با سیاوش چه کرد
از ایران سراسر برآورد گرد
بسی پهلوانان که بیجان شدند
زن و کودک خرد پیچان شدند
بسی شهر بینی ز ایران خراب
تبه گشته از رنج افراسیاب
ترا ایزدی هرچ بایدت هست
ز بالا و از دانش و زور دست
ز فر تمامی و نیکاختری
ز شاهان به هر گونهای برتری
کنون از تو سوگند خواهم یکی
نباید که پیچی ز داد اندکی
که پرکین کنی دل ز افراسیاب
دمی آتش اندر نیاری به آب
ز خویشی مادر بدو نگروی
نپیچی و گفت کسی نشمری
به گنج و فزونی نگیری فریب
همان گر فراز آیدت گر نشیب
به تاج و به تخت و نگین و کلاه
به گفتار با او نگردی ز راه
بگویم که بنیاد سوگند چیست
خرد را و جان ترا پند چیست
بگویی به دادار خورشید و ماه
به تیغ و به مهر و به تخت و کلاه
به فر و به نیکاختر ایزدی
که هرگز نپیچی به سوی بدی
میانجی نخواهی جز از تیغ و گرز
منش برز داری و بالای برز
چو بشنید زو شهریار جوان
سوی آتش آورد روی و روان
به دادار دارنده سوگند خورد
به روز سپید و شب لاژورد
به خورشید و ماه و به تخت و کلاه
به مهر و به تیغ و به دیهیم شاه
که هرگز نپیچم سوی مهر اوی
نبینم بخواب اندرون چهر اوی
یکی خط بنوشت بر پهلوی
به مشکاب بر دفتر خسروی
گوا بود دستان و رستم برین
بزرگان لشکر همه همچنین
به زنهار بر دست رستم نهاد
چنان خط و سوگند و آن رسم و داد
ازان پس همی خوان و می خواستند
ز هر گونه مجلس بیاراستند
ببودند یک هفته با رود و می
بزرگان به ایوان کاوس کی
جهاندار هشتم سر و تن بشست
بیاسود و جای نیایش بجست
به پیش خداوند گردان سپهر
برفت آفرین را بگسترد چهر
شب تیره تا برکشید آفتاب
خروشان همی بود دیده پرآب
چنین گفت کای دادگر یک خدای
جهاندار و روزی ده و رهنمای
به روز جوانی تو کردی رها
مرا بیسپاه از دم اژدها
تو دانی که سالار توران سپاه
نه پرهیز داند نه شرم گناه
به ویران و آباد نفرین اوست
دل بیگناهان پر از کین اوست
به بیداد خون سیاوش بریخت
بدین مرز باران آتش ببیخت
دل شهریاران پر از بیم اوست
بلا بر زمین تخت و دیهیم اوست
به کین پدر بنده را دست گیر
ببخشای بر جان کاوس پیر
تو دانی که او را بدی گوهرست
همان بدنژادست و افسونگرست
فراوان بمالید رخ بر زمین
همی خواند بر کردگار آفرین
وزان جایگه شد سوی تخت باز
بر پهلوانان گردنفراز
چنین گفت کای نامداران من
جهانگیر و خنجر گزاران من
بپیمودم این بوم ایران بر اسپ
ازین مرز تا خان آذرگشسپ
ندیدم کسی را که دلشاد بود
توانگر بد و بومش آباد بود
همه خستگانند از افراسیاب
همه دل پر از خون و دیده پرآب
نخستین جگرخسته از وی منم
که پر درد ازویست جان و تنم
دگر چون نیا شاه آزادمرد
که از دل همی برکشد باد سرد
به ایران زن و مرد ازو با خروش
ز بس کشتن و غارت و جنگ و جوش
کنون گر همه ویژه یار منید
بِدل سربسر دوستدار منید
به کین پدر بست خواهم میان
بگردانم این بد ز ایرانیان
اگر همگنان رای جنگ آورید
بکوشید و رسم پلنگ آورید
مرا این سخن پیش بیرون شود
ز جنگ یلان کوه هامون شود
هران خون که آید به کین ریخته
گنهکار او باشد آویخته
وگر کشته گردد کسی زین سپاه
بهشت بلندش بود جایگاه
چه گویید و این را چه پاسخ دهید
همه یکسره رای فرخ نهید
بدانید کو شد به بد پیشدست
مکافات بد را نشاید نشست
بزرگان به پاسخ بیاراستند
به درد دل از جای برخاستند
که ای نامدار جهان شادباش
همیشه ز رنج و غم آزاد باش
تن و جان ما سربهسر پیش تست
غم و شادمانی کم و بیش تست
ز مادر همه مرگ را زادهایم
همه بندهایم ارچه آزادهایم
چو پاسخ چنین یافت از پیلتن
ز طوس و ز گودرز و از انجمن
رخ شاه شد چون گل ارغوان
که دولت جوان بود و خسرو جوان
بدیشان فراوان بکرد آفرین
که آباد بادا به گردان زمین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر داستانی از شاهنامه فردوسی را روایت میکند که در آن خورشید برمیخیزد و شب ناپدید میشود. بزرگان ایران به درگاه شاه کاوس میآیند و او با رستم، پهلوان نامی، بازی میکند. جوانان و آزادگان به شکار میروند و سرزمین ایران به ویرانی دچار است.
شاه با حکمت و دادگری سعی در آباد کردن کشور دارد و بر هر شهر تختی مینهاد. او و رستم بر سر کارهای خود با هم مشورت میکنند و رستم سوگند میخورد که هیچگاه در کارهایی که به افراسیاب مربوط میشود، تخطی نکند.
پس از برپایی جشنهای مختلف به مدت یک هفته و نیایش در آتشکده، کاوس دعا و نیایش میکند که از خطرات افراسیاب رهایی یابند. او از خدای بزرگ خواستار کمک است تا از ظلم افراسیاب و ویرانیهایی که پدرش در ایران ایجاد کرده، خلاص شود.
در پی گفتوگو با پهلوانان، او از کشتار و غارت ناشی از جنگها سخن میگوید و آنها را به همکاری و یکپارچگی دعوت میکند. در انتهای داستان، پاسخهای دلگرمکننده از سوی بزرگان ایران دریافت میکند و به برکت و آبادانی سرزمینشان امیدوار میشود.
هوش مصنوعی: هنگامی که خورشید از افق برمی خیزد و نوری درخشان را منتشر میکند، تاریکی شب ناپدید میشود و جهان روشن میگردد.
هوش مصنوعی: درباره یک مقام یا شخصیت مهمی صحبت میشود که از دربار شاه بیرون آمده است و افراد اطرافش با احترام کلاه را بر سر میگذارند. این حرکت نشاندهندهی ارادت و احترام به آن شخصیت است.
هوش مصنوعی: شخصیتهایی مانند طوس، گودرز، گیو، گرگین، گستهم و بهرام، همگی از قهرمانان شجاع و دلیر در تاریخ و افسانهها هستند. این افراد نمایانگر قهرمانی و شجاعت در مبارزات و تلاش برای فخر و افتخار هستند.
هوش مصنوعی: افراد برجسته و با ارزش نزد پادشاه آمدند و بر آن درگاه مشهور و با عظمت حضور یافتند.
هوش مصنوعی: شاه جهان به شکار رفت به همراه رستم، پهلوان معروف.
هوش مصنوعی: آزادگان مانند گیو و گودرز از سپاه جدا شدند.
هوش مصنوعی: سربازانی که سایهی خورشید و ماه را تحت پوشش قرار داده بودند، با یوز و شاهین در حال حرکت بودند.
هوش مصنوعی: تمام سرزمین ایران به حالتی آباد و خراب در گذشته است.
هوش مصنوعی: هر سرزمین و منطقهای که آباد نباشد، در حقیقت خراب و ویران است و این ویرانی به دلیل ظلم و بیعدالتی است.
هوش مصنوعی: او ثروتی به من داد و از آن ثروت بهرهمند شدم، به خاطر داد و بخشش او، هیچ درد و رنجی متوجهام نشد.
هوش مصنوعی: به هر شهری که رفت و تخت خود را برپا کرد، مانند آنچه که بود، خسرو خوش fortuna در آنجا نشست.
هوش مصنوعی: ای کاش میتوانستی همه چیز را، از جمله ظرف و جام و شراب را، با دینارهای دنیوی زینت ببخشی.
هوش مصنوعی: و از آنجا به سوی شهر دیگری رفتی و در این سفر با نوشیدنی، تخت و تاج همراه بودی.
هوش مصنوعی: او به سوی آذرآبادگان میرفت و در این راه با شخصیتهای بزرگ و آزادگان همراه بود.
هوش مصنوعی: گاهی مینوشد و گاهی بر اسب میتازد تا به خانهی آذرگشسپ برسد.
هوش مصنوعی: جهانآفرین را ستایش کرد و در آتشکده دعا و نیایش به جا آورد.
هوش مصنوعی: او با ناز و دلربایی از آن مکان خارج شد و سرش را به سوی کاوس شاه بلند کرد.
هوش مصنوعی: دو نفر کنار هم نشسته بودند و خوشحال به نظر میرسیدند، اما در واقع فقط یک لحظه کوتاه خوشحال بودند.
هوش مصنوعی: وقتی که سر از نوشیدن گلاب روشن پر شد، خواب و آرامش به سرعت به او روی آورد.
هوش مصنوعی: وقتی روز روشن و زیبا میشود، مانند یاقوتی که بر زمین تیره میدرخشد، زیبایی را نمایان میکند.
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف دو پادشاه بزرگ و با افتخار میپردازد که در کنار یکدیگر نشستهاند. آنها نماینده قدرت و نیکی در جامعه خود هستند و به خاطر ویژگیهای مثبتشان شناخته شدهاند.
هوش مصنوعی: رستم با دستانش به هم میگفت، ای کاوس، هر چیزی که به نظر میرسد و حتی چیزهایی که کمتر به چشم میآید.
هوش مصنوعی: افراسیاب با خون دو چشم خود، دو چهره را شستشو داد.
هوش مصنوعی: گفت آن کسی که با سیاوش چه کرده است، از تمام ایران گرد و غبار برپاشیده است.
هوش مصنوعی: بسیاری از پهلوانان جان خود را از دست دادند و زنان و کودکان کوچک در اندوه و وحشت به دور خود میچرخیدند.
هوش مصنوعی: بسیاری از شهرها در ایران ویران و خراب شدهاند و این ویرانی به خاطر درد و عذابهایی است که افراسیاب به مردم این سرزمین تحمیل کرده است.
هوش مصنوعی: هر آنچه که تو نیاز داری، از جانب خداوند به تو داده شده است، چه از راه دانش و چه از طریق قدرت.
هوش مصنوعی: از زیبایی و نیکی شخصیت، برتری و فضیلت او از تمام پادشاهان در هر زمینهای بیشتر است.
هوش مصنوعی: اکنون از تو قسم میخواهم که نباید در برابر حق و عدالت، حتی به اندازه اندکی مخالفت کنی.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی دل را از افراسیاب رهایی بخشیده و از آتش اشتیاقش کاسته و آن را به آرامش برسانی، باید درستی و مهربانی را در زندگیات جاری کنی و از خشمی که دل را میسوزاند دوری کنی.
هوش مصنوعی: اگر از طرف مادر با کسی رابطه نزدیک داری، نباید به او بیاعتنایی کنی و نباید حرف بدی دربارهاش بگویی.
هوش مصنوعی: اگر بر موفقیت و ثروت فریب بخوری، حتی اگر در اوج باشی یا در حضیض، به جایی نخواهی رسید و ماندگار نخواهی شد.
هوش مصنوعی: به جای تمرکز بر مقام و ثروت و جواهرات، بهتر است که در صحبتهات با او از حقیقت و صداقت دور نشوی.
هوش مصنوعی: بگویم که چه چیزی سبب سوگند است و چه نصیحتی برای عقل و جان تو وجود دارد؟
هوش مصنوعی: تو به خالق خورشید و ماه بگو که با شمشیر و محبت و مقام و جایگاه چه میکنی.
هوش مصنوعی: به زیبایی و شانس نیک الهی که هیچگاه به سمت خوبیها نروید.
هوش مصنوعی: اگر به دنبال واسطهای میان خود و دیگران هستی، تنها از قدرت و قهر استفاده کن و برتری خود را با سلاح و زور نشان بده.
هوش مصنوعی: وقتی جوان شاه صحبتهای او را شنید، به سمت آتش رفت و به آن نگاه کرد.
هوش مصنوعی: به خداوند قسم میخورم که به روز روشن و شب تیره و آبی سوگند میخورم.
هوش مصنوعی: به آفتاب و ماه، به تخت و تاج، به عشق و شمشیر و به دياهم پادشاه.
هوش مصنوعی: هرگز به عشق او روی نیاورم و تا وقتی که چهرهاش را در خواب نبینم.
هوش مصنوعی: یک نفر بر روی دفتر سلطنتی با جوهر مشکی نوشت.
هوش مصنوعی: دستان و رستم گواهی میدهند که در میان این بزرگان، همه چنین هستند.
هوش مصنوعی: به احتیاط، رستم پیمان و سوگند را به گونهای محکم و مشخص بر روی دست خود گذاشت و این کار را به عنوان یک رسم و قاعده انجام داد.
هوش مصنوعی: پس از آن، همواره میخواندند و میخواستند که از هر نوع مجالس به زیبایی تزئین کنند.
هوش مصنوعی: این بیت به ما میگوید که در یک هفته، عدهای از بزرگان در کنار رود و از شراب استفاده میکردند و در ایوان کاوس، که ممکن است به معنای یک مکان بزرگ و با شکوه باشد، وقت گذرانی میکردند. این تصویر حال و هوای خوش و دور هم جمع شدن افراد برجسته در فضایی دلپذیر و باشکوه را منتقل میکند.
هوش مصنوعی: پادشاه هشتم بدن و سرش را شست و استراحت کرد و مکانی برای عبادت پیدا کرد.
هوش مصنوعی: در برابر خداوند، آسمان به حرکت درآمد و زیبایی آفریدهها را به نمایش گذاشت.
هوش مصنوعی: شب تاریک تا زمانی که خورشید درخشان طلوع کند، چشمانم همیشه پر از اشک بوده است.
هوش مصنوعی: او گفت: ای دادگر، تو ای خدای بزرگ که جهان را تدبیر میکنی و روزی میدهی و راهنمایی.
هوش مصنوعی: در روزهای جوانی، من را بدون هیچپناهی و در برابر خطر بزرگی رها کردی.
هوش مصنوعی: تو میدانی که رئیس سپاه توران نه از گناه خودداری میکند و نه از انجام کارهای ناپسند خجالت میکشد.
هوش مصنوعی: به خرابی و آبادانی، لعنت اوست و دل بیگناهان پر از تنش و کینه به خاطر اوست.
هوش مصنوعی: به خاطر ظلم و ستمی که بر سیاوش رفت، در این سرزمین مانند بارانی از آتش فرو ریخته است.
هوش مصنوعی: دلهای پادشاهان از ترس او پر است؛ زیرا بلای او بر زمین سلطنت و تاج و تختش سایه افکنده است.
هوش مصنوعی: به خاطر کینهای که از پدر من داری، به من کمک کن و بر جان کاوس پیر ببخشای.
هوش مصنوعی: تو میدانی که او دارای چه ویژگیهایی است، او با طبیعت بدی که دارد، همواره افسونگر و جذاب است.
هوش مصنوعی: او با شوق و عشق بسیار بر خاک افتاده و در دل از خداوند ستایش و سپاسگزاری میکند.
هوش مصنوعی: پس از آن مکان، به سوی تخت بازگشت و بر پهلوانان با قامت راست و بلند نظارت کرد.
هوش مصنوعی: او چنین گفت: ای مردان بزرگ، من کسی هستم که بر جهان تسلط دارم و شما کسانی هستید که با خنجرهای خود به من کمک میکنید.
هوش مصنوعی: من این سرزمین ایران را بر اسب پیمودم، از این مرز تا خانه آذرگشسپ.
هوش مصنوعی: هیچکس را ندیدم که هم خوشحال باشد و هم ثروتمند، در عین حال که در موطن خود زندگی خوبی دارد.
هوش مصنوعی: همه خسته و ناراحت هستند از افراسیاب، همه دلها پر از غم و چشمانشان پر از اشک است.
هوش مصنوعی: من اولین کسی هستم که از او آسیب دیده و دردمند است. روح و جسمم پر از زخمهای اوست.
هوش مصنوعی: در آینده، زمانی که آزادمردی مانند نیا شاه بیاید، که با قدرتش از دل انسانها اضطراب و ناامیدی را دور کند.
هوش مصنوعی: به دلیل کشتار، غارت، جنگ و سر و صدای زیاد، مردم ایران با صدای بلند و ناله به سوی او ناله میزنند.
هوش مصنوعی: حال اگر همه شما به دوستی با من علاقهمندید، پس با دل و جان به عشق و دوستی من بشتابید.
هوش مصنوعی: برای انتقام پدرم، به جنگ خواهم رفت و این ظلم را از ایرانیان برمیدارم.
هوش مصنوعی: اگر همنسلان شما تصمیم به جنگ بگیرید، تلاش کنید و مثل پلنگ با قوت و قدرت عمل کنید.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که وقتی من از دنیای جنگ و نزاع بیرون بیایم، میتوانم آرامش را در دل کوهها و دشتها احساس کنم.
هوش مصنوعی: هر خونی که به خاطر انتقام ریخته میشود، به گردن گناهکار است و او مسئول آن خواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر کسی در این سپاه کشته شود، بهشت بلند انتظار او را میکشد و جایگاه او خواهد بود.
هوش مصنوعی: چه بگویید و چگونه پاسخ دهید، همه چیز به یکباره به رای خوشحالکنندهای خواهد انجامید.
هوش مصنوعی: بدانید که کسی که کارهای ناپسند انجام میدهد، سزاوار عواقب بد آن است و نباید در انتظار بماند تا به او پاداشی نیک داده شود.
هوش مصنوعی: بزرگان برای پاسخگویی آماده شدند و به خاطر درد دل دیگران از جا برخاستند.
هوش مصنوعی: ای بزرگ و معروف در دنیا، همیشه شاد باش و از رنج و غم دور بمان.
هوش مصنوعی: تمام وجود ما به تو وابسته است و شادی و غم ما نیز به تو مربوط میشود.
هوش مصنوعی: از مادر همهی مرگها به دنیا آمدهایم و همه ما در نهایت بندهی سرنوشت خود هستیم، هرچند که به ظاهر خود را آزاد میدانیم.
هوش مصنوعی: پس از اینکه او از پهلوانان طوس و گودرز و از جمع دیگر پهلوانان پاسخ مناسب را دریافت کرد، نتیجهگیری کرد.
هوش مصنوعی: چهره شاه مانند گل ارغوان زیبا و درخشان شده است، چرا که دوران جوانی و ثروت به او روی آورده است.
هوش مصنوعی: بدی را از آنها دور بدار و برایشان آرزوی خوشبختی کن تا زمین همیشه آباد بماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.