گرچه از دل دیده رخت خود به موج خون برد
با خیال طاق ابرویت به پل بیرون برد
هرکه چون روح القدس در وی دمد لعلت دمی
از سبکروحی چو عیسی رخت بر گردون برد
لعل جانبخشت نوشت از خط فسون دلبری
هیچ کس دل بلکه جان مشکل ازین افسون برد
وقت صوفی خوش که سازد رهن پیر می فروش
خرقه صد پاره چون گل باده گلگون برد
نیست همدردی که داند محنت محرومیم
کیست کین قصه سوی فرهاد یا مجنون برد
دمبدم بارم ز کار عشقت افزاید بلی
هرکه رنج افزون کشد در کار مزد افزون برد
کشتگان غم ز لعل جانفزایت جان برد
جامی بیدل نمی دانم کزو جان چون برد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.