می کند عشق تو تاراج دل و دین الغیاث
می برد صبر و قرار از جان غمگین الغیاث
گاه اندر عز کشفم گاه در ذل حجاب
از تلونهای حال ای شاه تمکین الغیاث
خواند از کوی خراباتم به کنج صومعه
از نصیحتهای شیخ مصلحت بین الغیاث
گر به چین افتد سواد کفر زلفت کافرم
گر نخیزد از نهاد کافر چین الغیاث
تا به تو آرم پناه از عشوه های چشم تو
می کند لعل لبت هر لحظه تلقین الغیاث
هر دعایی راکه آمین گو نباشد فضل تو
زان دعا گویم معاذالله زآمین الغیاث
عقل چون غوغا کند باشد به عشق آورده روی
درد جامی یا غیاث المستغیثین الغیاث
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.