هنوز یک گل تو از هزار نشکفته ست
به باغ عشق چو بلبل هزارت آشفته ست
قبای تنگ گشادی ز پیرهن هرگز
به لطف تو گلی از باغ حسن نشکفته ست
دهان خامش تو گوهریست ناسفته
زهی لطافت طبعی که این گهر سفته ست
کجا ز محنت بی خوابیم خبر یابد
کسی کز اول شب تا دم سحر خفته ست
دلم نشیمن غیر از خیال تو خجلم
که میهمان عزیز است و خانه نارفته ست
سرشکم از مژه بیرون به خون و خاک افتاد
بدین سزاست بلی هرکه راز نهفته ست
چراست مایه شوریده خاطری این شعر
اگر نه جامی شوریده خاطرش گفته ست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.