آمد نسیم و رایحه مشکبار داد
مرغان باغ را خبر نوبهار داد
در روضه امید نهالی که رسته بود
بالا کشید و میوه مقصود بار داد
کوته کنم حدیث، گرانمایه قاصدی
از ره رسید و مژده اقبال یار داد
صوفی به شکر مژده او بزم عیش ساخت
تسبیح و خرقه را به می خوشگوار داد
آمد غبار موکب او همدم نسیم
عشاق را جلای بصر زان غبار داد
نظاره رخش همه کس را نداد روی
بس خسته دل که جان به ره انتظار داد
انداخت سایه کرم آن شاه دادبخش
جامی بخواه از ستم روزگار داد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از شاعر درباره arrival بهاری و نشانههای خوشایند زندگی صحبت میکند. نسیم خوشبو و خبر خوش بهار به پرندگان باغ میرسد. درختی که به امید میوه بارور شده، به بار مینشیند و قاصدی پیام خوشبختی یار را میآورد. صوفی با شنیدن این مژده به میگساری میپردازد و خود را به شادی میآراید. غبار ناشی از حضور یار، بین عاشقان اثر میگذارد و چشمها را بر خوشیها باز میکند، اما عدهای هم از دوری یار دلشکستهاند. در نهایت، شاعر آرزو میکند که از خدای مهربان برکت و رحمت بخواهد تا از ستم روزگار رهایی یابد.
هوش مصنوعی: نسیم خنکی وزید و بوی خوش مشک را به همراه آورد و به پرندگان باغ خبر رسیدن فصل نوین بهار را داد.
هوش مصنوعی: در باغ امید، نهالی که رشد کرده بود، به بار نشسته و میوهای که مطلوب بود را به ثمر آورد.
هوش مصنوعی: اجازه بدهید داستان را کوتاه کنم، که پیامبری با ارزش از راه رسید و خبر خوشی از کامیابی محبوب را آورد.
هوش مصنوعی: دلقک جشن شادمانی را با شکر و مژدهای برپا کرد و به جای تسبیح و لباس سادهاش، می خوشگوار را برگزید.
هوش مصنوعی: غبار کاروان او به همراه نسیم، چشمان عاشقان را روشن کرد و دیدگانشان را به لطف آن غبار جلا بخشید.
هوش مصنوعی: هیچکس را فرصتی برای دیدن زیبایی او نبوده است، مگر آنکه دل شکستهای که جان خود را در راه انتظار گذاشته باشد.
هوش مصنوعی: سایهی کرم بر سر آن پادشاه مهربان افتاد، بنابراین از ستم و مشکلات روزگار طلب یاری کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا اختیار خود به رقیب آن نگار داد
ناچار ترک او دل بیاختیار داد
تا او قرار داد که نبود جدا ز غیر
غیرت میان ما به جدائی قرار داد
من خود خراب از می حرمان شدم رقیب
[...]
خوش نیست هرزمان زدن از جور یار داد
ورنه ز دست تست مرا سد هزار داد
شد یارِ غیر و داد قرار جفا به ما
یاران نمیتوان به خود اینها قرار داد
رفت وز دست اهل تظلم عنان کشید
[...]
عید آمد و صلای می خوشگوار داد
نوروز هم رسید و نوید بهار داد
عیدی چنان خجسته که از بس مبارکی
نوروز را به یمن قدوم اعتبار داد
نوروزی آنچنان به سعادت که عید را
[...]
آن دست دوستی که در اول نگار داد
با دشمنی به خون دل آخر نگار داد
دیدی که باغبان جفاپیشه عاقبت
بر باد آشیانه چندین هزار داد
می خواست خون ز کشور دارارود چو جوی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.