گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جامی

چه عجب بود ز تو ای پسر که به حال ما نظری کنی

ز سر صفا قدمی نهی به ره وفا گذری کنی

توهمی روی و من از عقب به فغان که ازسرمرحمت

چو رسد به گوش تو آن صدا به سوی قفانظری کنی

چه جفا ازان بترم بود که کنی وفا به دگر کسان

به وفای تو که نه راضیم ز جفا که با دگری کنی

چو رسی به کلبه محنتم چه کشم به پیش تو ماحضر

که تو نور دیده چنان نیی که نظر به ماحضری کنی

من و دل فتاده زهم جداکرمی بود ز تو ای صبا

که به دل ز من خبری دهی و ز دل مرا خبری کنی

چو ز خود جدا نشدی دلا به هوای کعبه مکن سفر

به وصال کعبه گهی رسی که ز خود جدا سفری کنی

چو بلای جان تو جامیا نبود بغیر بتان کسی

چو رسد بتی خرد آن بود که ازان بلا حذری کنی

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
اوحدی

به نشاط باده چو صبح‌دم سوی بوستان گذری کنی

بسر تو کین دل‌خسته را به نسیم خود خبری کنی

ز شمایل تو خجل شود رخ سرخ لاله سحرگهی

که چو گل شکفته ز عکس می به چمن چمان گذری کنی

برود فروغ روی مه چو نگه کند به جبین تو

[...]

سلمان ساوجی

به صنوبر قد دلکشش اگر ای صبا گذری کنی

ز هوای جان حزین من دل خسته را خبری کنی

چو رسی به کعبه وصل او بکنی مقام و از ره گذر

ز پی دعا نفسی زنی ز سر صفا گذری کنی

اگرت مجال نفس زدن بود از زبان منش بگو

[...]

ابن حسام خوسفی

بت گلعذار اگر ز ره کرمی به ما گذری کنی

چه شود به جانب ما اگر به کرشمه‌ای نظری کنی

نه نسیم زلف عبیرسا دل خسته را مددی دهی

به وصال صبح رخ چو روز، شب هجر ما سحری کنی

چو به نزد جوهری هنر زر ناسره نتوان نمود

[...]

فیض کاشانی

بخرامشی چه شود اگر سوی عاشقان گذری کنی

بنوازشی چه زیان دهد بمنتظران نظری کنی

نه که تشنهٔ شراب توئیم نه که خستهٔ خراب توئیم

چه شود بما نظری کنی سوی خاک ما گذری کنی

ز برای هر که می‌نگرم همه مهری و وفا و کرم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه