دیده پر نم ز غم زمزم و بطحا دارم
دیدن کعبه بدین دیده تمنا دارم
راویه چشم تر و زاد غم و راحله شوق
بهر این ره همه اسباب مهیا دارم
خار پایم شده خاک وطن ای کاش کند
ناقه خار کن این خار که در پا دارم
تن من خاک عجم جان و دلم مرغ حجاز
تنم اینجاست ولی جان و دل آنجا دارم
کعبه عذراست پس پرده و من وامق وار
دست همت زده در دامن عذرا دارم
نیست جز خال سیاه حجرالاسود او
در سویدای دلم بین که چو سودا دارم
کردم از شوق مغیلان به ره بادیه روی
تنگدل گشته هوای گل و صحرا دارم
ساربان گفت که جامی مکن از فرق قدم
که قوی راحله بادیه پیما دارم
گفتمش رو که دوصد راحله نتواند برد
این همه بار که من بر دل شیدا دارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به عشق عمیق خود به کعبه و سرزمین حجاز اشاره میکند. او از غم و اشتیاقش برای دیدار کعبه سخن میگوید و ابراز میکند که با تمام وجود برای این سفر آمادگی دارد. شاعر احساس میکند که در خاک وطن خود گم شده و دلش در دیاری دیگر است. همچنین او به زیبایی و جذابیت کعبه اشاره کرده و میگوید که در دل، تنها خال سیاه حجرالأسود را دارد. او در راه سفر به بادیه با اشتیاق پیش میرود و با وجود سنگینی بار عشق و غم، به تلاش خود ادامه میدهد. در نهایت، او به شدت وابستگی و اشتیاق خود به این سفر را بیان میکند.
هوش مصنوعی: چشمانم پر از اشک غم است و در دل حسرت دیدن کعبه را دارم.
هوش مصنوعی: چشمانم پر از اشک و دل غمگین است، اما برای این سفر به سوی شوق، همه چیز را آماده کردهام.
هوش مصنوعی: خار پایم شده است و خاک سرزمینم را میرساند. ای کاش این شتر بتواند این خار را از پایم درآورد.
هوش مصنوعی: بدن من از خاک ایران است، اما جان و روح من متعلق به سرزمین حجاز است. بدنم اینجا حضور دارد، ولی روح و قلب من در آنجا میزید.
هوش مصنوعی: کعبه نماد پاکی و معصومیت است، و من با عشق و آرزو به جلو گام برداشتهام و در جستجوی آن پاکی هستم.
هوش مصنوعی: در دل من تنها نشانهای از عشق او وجود دارد، مانند لکهای سیاه در سنگ سیاه کعبه. این عشق به اندازهای عمیق و قوی است که شبیه به جنون و دیوانگیام است.
هوش مصنوعی: از روی علاقه به مغیلان، به مسیر بیابان رفتم و حالا دلم برای گل و دشت تنگ شده است.
هوش مصنوعی: ساربان گفت که از سر قدم نپاش، چون من مسافر را برای سفر به دشت دارم.
هوش مصنوعی: به او گفتم که هیچ راهی نمیتواند این همه بار سنگین احساسی که من در دل دارم را به دوش بکشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
منم این بی تو که پروای تماشا دارم
کافرم گر دل باغ و سر صحرا دارم
بر گلستان گذرم بی تو و شرمم ناید
در ریاحین نگرم بی تو و یارا دارم
که نه بر ناله مرغان چمن شیفتهام
[...]
مدتی شد که من از عشق تو سودا دارم
غم و اندوه تو را در دل و جان جا دارم
یوسف مصر ملاحت شدی ای جان عزیز
ور نه من با تو چرا مهر زلیخا دارم
گوئیم دست بدار از خود و در ما پیوند
[...]
طمع بوسه از آن لعل شکر خا دارم
خیر از خانه در بسته تمنا دارم
چون قدح چشم به احسان صراحی است مرا
روزی خود طمع از عالم بالا دارم
چه کند با جگر سوخته چندین خار
[...]
همه جانب قدم مرحلهپیما دارم
روشناس غم عشقم، همهجا جا دارم
غیرتم با تو چنان است که شبها به خیال
جنگ پهلوی تو با صورت دیبا دارم
از پی نقش پی ناقه نیم سرگردان
[...]
دهنش هیچ و از آن بوسه تمنا دارم
جای خنده است کز او خواهش بیجا دارم
با خیال رخ لعل لب و زلفش عمریست
خون بدل شور بسر سلسله برپا دارم
فارغ ز سبحه و زنارم و از مسجد و دیر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.