گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جامی

کجا شد آنکه ز بغداد مستقر سلف

به حله روی نهادم ز حله رو به نجف

نجف مگوی که آن قبله جای مجد و علا

نجف مگوی که آن بارگاه عز و شرف

نهاده اهل وفا بر ستانه او روی

کشیده اهل صفا بر حوالی او صف

بر آن ستانه فرو ریختم ز جیب نیاز

ز عجز و ضعف هدایا ز فقر و فاقه تحف

ز فوت عمر گرامی و روزگار شریف

که جز به خدمت آن روضه گشته بود تلف

گهی به یا حزنا ساختم نوای حزن

گهی به یا اسفا سوختم به داغ اسف

فغان کشیدم از اندوه آن ز سینه چو چنگ

طپانچه کوفتم از درد آن به روی چو دف

بر آن شدم که چو جامی ازان حریم مراد

عنان عزم نپیچم دگر به هیچ طرف

ولی دریغ که بازم سپهر حادثه زای

زمام دولت و اقبال در ربود ز کف

 
 
 

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه

جمال‌الدین عبدالرزاق

کسیکه داشت در آنماه جام باده بکف

کنون بدستش تسبیح بینی و مصحف

کنون نهند حریفان حدیث می بر طاق

کنون نهند جوانان کلام دف بررف

کنون درین مه طفلان نهند پا بر پای

[...]

سلیم تهرانی

چو غنچه در گرهی بند، نقد خود ز تلف

که پیش هر خس و خاری چو گل نداری کف

چه سود آب ز دریا چو ابر بخشیدن

کرم ز آبله دست خویش کن چو صدف

به دست مطرب از اصلاح خاطر من شد

[...]

فیض کاشانی

ز عشق جوی کرامت ز عشق جوی شرف

بغیر عشق نباشد رهی بهیچ طرف

بغیر عشق مکن هیچ کار اگر بکنی

غرامتست و ندامت تحسر است واسف

بعشق کوش که فخر است عشق مردانرا

[...]