داغ هجرم لب خشک از مژه تر میسازد
شربت مرگ من از خون جگر میسازد
خط مشکین که بناگوش تو میآراید
فتنه تازه پی اهل نظر میسازد
هرکه جوید شرف وصل تو از حیله عقل
بهر بام فلک از شعبده پر میسازد
ساخت زر روی مرا عشق و ز خونابه دل
صورت نام تو را سکه زر میسازد
مفتی شهر کزو مدرسه آلود به عیب
ساکن صومعه شد تا چه هنر میسازد
شیخ زراق که از غیب خبر میگوید
سر فرو برده ندانم چه خبر میسازد
تا کند تحفه خسرو که بود طوطی هند
جامی از رشح نی کلک شکر میسازد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زهر را صبر جوانمرد شکر می سازد
خار را نخل برومند ثمر می سازد
سر ما گرد سر دار فنا می گردد
میوه چون پخته شود برگ سفر می سازد
تو نداری سر آمیزش عاشق، ورنه
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.