بر سر از چتر مرصع سایه ات می گستردند
یا تماشا را ملایک بافته پر در پرند
پرسش حال اسیران می کنی گاهی ز دور
با رقیبانت همی بینند و خونی می خورند
افکنی سرهای مشتاقان به ره تا دیگران
چون نهند اندر رهت پا، اول از سر بگذرند
بو که تو یک بارشان بی پیرهن گیری به بر
عاشقان زین آرزو هر دم گریبان می درند
گفتیم بشمر غنیمتهای اهل عشق را
عاشقان جزدولت وصلت غنیمت نشمرند
با غم دل من خوشم با گلشن و با غم چه کار
عشقبازان دیگرند و عیش سازان دیگرند
جان فدای قاصدان بادا که گه گه پیش یار
نام جامی می برند و نامه ای می آورند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف زیباییها و پیچیدگیهای عشق و احساسات انسانی میپردازد. او از سایه معشوق و تاثیر آن بر زندگی عاشقان سخن میگوید و به پرسشهایی که درباره حال اسیران عشق مطرح میشود، اشاره میکند. همچنین به رقابت عاشقان و حسادتهایی که میان آنها وجود دارد، پرداخته و به این نکته اشاره میکند که توع عشق و انتظار برای وصال، تنها غنیمت واقعی عاشقان است. شاعر به تضاد میان عاشقانی که با غم و شور زندگی میکنند و عیش سازانی که به دنبال لذتهای دنیوی هستند، اشاره دارد و در نهایت به قاصدان عشق و پیامرسانان خبر وصال تاکید میکند.
هوش مصنوعی: در زیر چتر زیبا و زینتدار تو سایهافکنی میکنند، یا فرشتگان با زیبایی به تماشای تو مشغولند.
هوش مصنوعی: گاهی از دور حال اسیران را میپرسی، در حالی که رقیبان تو به تماشای آنان نشستهاند و با شوق و تماشای آنها، خون دل میخورند.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی دیگران به راه تو بیافتند، باید اول بر سر عاشقان و مشتاقان خود بگذاری تا آنها در پی تو بیفتند.
هوش مصنوعی: اگر تو یک بار بدون لباس به آغوش عاشقان بیایی، آنها هر لحظه با شوق و آرزو گریبان خود را می درند.
هوش مصنوعی: گفتیم که ارزش و نعمتهای عاشقان را بشمار، اما عاشقان فقط union یا وصل خود را به عنوان گنج و ثروت واقعی میشناسند.
هوش مصنوعی: من با درد و غم دل خود خوشحالم، حتی اگر در باغی زیبا باشم. دیگران در عشق و شادی خود مشغولند و من حال و هوای دیگری دارم.
هوش مصنوعی: جان من فدای افرادی باشد که گاهگاهی به نزد یار میروند و از عشق و محبت صحبت میکنند و نامهای از من برای او میآورند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
آنگه گر خاک سرایش را بدیده بسپرند
در محل و رتبت از بهرام و کیوان بگذرند
نشمرند احسان او با آنکه انجم بشمرند
سرنپیچندش ز سر آنان که بر عالم سرند
این خسیسان کز طمع طفل سخن می پرورند
سربسر ابلیس طبع اند ار چه آدم پیکرند
همچو بیژن در بن چاه ضلالت مانده اند
گرچه در پرویزن ایام چون خس بر سرند
در فریب عامه همچون صبح کاذب چابک اند
[...]
عاشقانی کز نسیم دوست جان میپرورند
جمله وقت سوختن چون عود اندر مجمرند
فارغند از عالم و از کار عالم روز و شب
والهٔ راهی شگرف و غرق بحری منکرند
هر که در عالم دویی میبیند آن از احولی است
[...]
نفی خوبان کردم از خاطر که بار خاطرند
تا زخود غایب شدم دیدم که در دل حاضرند
از فریب مردم چشم بتان ایمن مباش
کاین سیه دل مردمان هم کافر و هم ساحرند
جز سر تسلیم در پای بتان نتوان نهاد
[...]
عاشقان، هر چند مشتاق جمال دلبرند
دلبران بر عاشقان از عاشقان عاشق ترند
عشق می نازد بحسن و حسن می نازد بعشق
آری، آری، این دو معنی عاشق یکدیگرند
در گلستان گر بپای بلبلان خاری خلد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.