گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جامی

سفر خوش است اگر یار همسفر باشد

غبار موکب او سرمه بصر باشد

به منزلی که نشیند به محملی که رود

جمال او همه جا قبله نظر باشد

به هر جهت که کنی روی آشکار بود

به هر طرف که نهی چشم جلوه گر باشد

چه سود همسفری با ویم که آن خودکام

ز راه وصل به هر گام دورتر باشد

اسیر محنت عشقم مرا به وصل چه کار

نشاط و عیش دگر عاشقی دگر باشد

مرا چو تیر زند گر سپر شود مانع

شکایتی که مرا باشد از سپر باشد

به مهر روی بتان عیب من مکن جامی

مرا خود از همه عالم همین هنر باشد

 
 
 

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه

ابوسعید ابوالخیر

برون ز گوشه بهشت برین سقر باشد

فزون ز توشه شکر معده بار خر باشد

هر آنکه توشهٔ روزی و گوشه‌ای دارد

به راستی ملک ملک بحر و بر باشد

زیادت از سرت ار یک کُلَه به دست آری

[...]

سعدی

کسی به حمد و ثنای برادران عزیز

ز عیب خویش نباید که بیخبر باشد

ز دشمنان شنو ای دوست تا چه می‌گویند

که عیب در نظر دوستان هنر باشد

حکیم نزاری

اگر به جایِ تو ما را کسی دگر باشد

به جز خیال نه ممکن بود اگر باشد

سری که در قدمت می رود به حکمِ قضا

دریغ نیست به دستِ من این قدر باشد

چو بالِ نسر بسوزد ز پرتوِ خورشید

[...]

امیرخسرو دهلوی

اگر ز حال من آن شوخ را خبر باشد

بسوزد ار دلش از سنگ سخت تر باشد

حکایت من و او عشق نیست می دانم

که عشق دیگر و دیوانگی دگر باشد

رو، ای نسیم صبا و از آن دو چشم سیاه

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیرخسرو دهلوی
ابن یمین

کسی بمدح و ثنای برادران عزیز

ز عیب خویش نباید که بیخبر باشد

ز دشمنان شنو ایدوست تا چه میگویند

که عیب در نظر دوستان هنر باشد