باده چون بی غش و ساقی چو پریوش باشد
دعوی توبه درین وقت چه ناخوش باشد
صفت جام جهان بین که حکیمان گویند
رمزی از جام بلور و می بی غش باشد
مدعی گر نخورد می بگذارش که مدام
خاطر از وسوسه زهد مشوش باشد
آتشین می به کفم نه که جز این آتش نیست
رند میخواره که مستوجب آتش باشد
از دل غیب نما نقش خط و خال بشوی
روی آیینه نشاید که منقش باشد
بر حذر باش درین خوابگه عیش مباد
تیغها تعبیه اش در ته مفرش باشد
از سبو باده کشد دلشده جامی نه ز جام
رند باید که درین شیوه سبوکش باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تمجید از باده و لذتهای زندگي میپردازد و به نوعی فلسفه لذتگرایی را بیان میکند. شاعر میگوید که اگر باده صاف و بدون ناخالصی باشد و ساقی زیبا و دلربا باشد، توبه در این حالت خوشایند نیست. او به وصف جامی اشاره میکند که حکیمان از آن سخن میگویند و این جام نماد بینش و آگاهی است.
شاعر هشدار میدهد که در این دنیا مواظب وسوسهها و تزویرها باشیم و بر لذتهای واقعی تکیه کنیم، زیرا در دل حرارت و اشتیاق برای زندگی واقعی وجود دارد. به طور کلی، این شعر بر لذت از زندگی و دوری از ریا و ظاهرسازی تأکید دارد.
هوش مصنوعی: اگر شراب خالص باشد و ساقی مانند پری زیبا، در این شرایط ادعای توبه چه بد به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: ویژگیهای جامی که دانایان دربارهاش صحبت میکنند، نشانهای از جامی شفاف و شراب بینقص است.
هوش مصنوعی: اگر کسی بهانهجویی کند و شراب نخورده باشد، بهتر است او را در حالتی رها کنی که آرامش خاطرش از دغدغههای زهد و تردید به هم نریزد.
هوش مصنوعی: من در دستم می دلنشینی دارم که هیچ چیز دیگری غیر از این آتش در آن نیست. این شخصی که مینوشد و خوشخوراک است، شایستهی چنین آتش و شور و شوقی است.
هوش مصنوعی: از دل پنهان، نشانههای زیبایی را پاک کن و بر روی آینه نگذار که نباید ظاهرش با نقش و نگار آراسته شود.
هوش مصنوعی: مواظب باش در این مکان خوشی و لذت، زیرا ممکن است خطرها و مشکلات در زیر ظاهر آرامش پنهان شده باشند.
هوش مصنوعی: دل عاشق باید از کوزه ی باده بگیرد، نه از لیوان رند. زیرا در این روش، باید به سادگی و بیپروایی رفتار کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا سر زلف تو شوریده و سرکش باشد
کارمن چون سر زلف تو مشوش باشد
عشقت آن خواست که در راه تو تا جان دارم
بار عشق تو بر این جان بلاکش باشد
تا کمان تو بود ابرو و تیرت مژگان
[...]
نقدِ صوفی نه همه صافیِ بیغَش باشد
ای بسا خرقه که مُستوجبِ آتش باشد
صوفیِ ما که ز وِردِ سحری مست شدی
شامگاهش نگران باش که سرخوش باشد
خوش بُوَد گر محکِ تجربه آید به میان
[...]
ذوق دیدار تو در جان بلاکش باشد
راحت کعبه پس از زحمت ره خوش باشد
حاجت سوختنم نیست چه دورم ز لبت
ماهی از آب چه شد دور در آتش باشد
با پریشانی خود شادم از آن میترسم
[...]
نقد صوفى نه همین صافى بیغش باشد
اى بسا خرقه که شایستهى آتش باشد
صوفى ما که ز ورد سحرى مست شده
شامگاهش نگران باش که سر خوش باشد
خوش بود گر محک تجربه آید به میان
[...]
دایم از فکر سفر پیر مشوش باشد
قامت خم شده را نعل در آتش باشد
دامن سوختگی را مده از کف زنهار
که به قدر رگ خامی ره آتش باشد
پاک کن از رقم دانش رسمی دل را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.