گنجور

 
جامی

بسم الله الرحمن الرحیم

اعظم اسماء علیهم حکیم

محترمان حرم انس را

تازه حدیثی ست ز عهد قدیم

نوزده حرف است که هژده هزار

عالم ازو یافته فیض عمیم

«بسم » سه حرف است که گوید بسم

حرز تو در ورطه امید و بیم

«بی » ش که کم نیست ز دو بین دو کون

نقطه صفت در کنف او مقیم

اره سینش به سه دندانه کرد

فرق عدو را ز سیاست دو نیم

چشمه میمش ز زلال حیات

می کند احیای عظام رمیم

هر الفش را پی جادو وشان

شیوه اعجاز عصای کلیم

شاهد معنی چو ز لامش نهاد

طره شبرنگ به روی چو سیم

ماشطه خامه ز تشدید ساخت

شانه آن طره عنبر شمیم

«ها»ش که با های هویت یکی ست

فهم ذوی النهیة فیها یهیم

هست دو «ری » در وی و هر یک دری

حقه آن در دل عرش عظیم

غنچه حایش نگشاده دهان

با تو کند عد ریاض نعیم

بهر تو نون دامن رحمن گرفت

می طلبد دولت و فضل جسیم

«یا» ش که عشر است در او عرش و شرع

دیده عیان دیده عقل سلیم

از برکات حرکاتش رود

سالک ره بر نهج مستقیم

رسم سکون از سکناتش برد

هر که شود بزم بقا را ندیم

نجم هدی گشت همه نقطه هاش

هر یک ازان راجم دیو رجیم

جامی اگر ختم نه بر حرمت است

بهر چه شد خاتمه آن رحیم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode