گنجور

 
جامی

به یمن سایه چتر فلک سای خداوندی

خراسان غیرت چین شد ز ترکان سمرقندی

ز باران سرشک آرزومندان بحمدالله

که آمد در برومندی نهال آرزومندی

همایون موکب جانان رسید ای چرخ زنگاری

چرا این اطلس فیروزه در پایش نیفکندی

کله چون کج نهد ماه من ای خورشید می شاید

که پیش چاوشان خیلش از جوزا کمربندی

مگوییدم که شو خرسند چون دیدار او دیدی

مسلمانان نیاید راست با هم عشق و خرسندی

چو پاکانش پسندیدند یارب دامن پاکش

مبرا دار تا دامان حشر از هر چه نپسندی

پدروار این همه مهر و محبت تا به کی جامی

چو با ما در نمی آرند خوبان سر به فرزندی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode