گنجور

 
جامی

نامه سربسته آمد غنچه و مضمون او

حسب حال بلبل و شرح دل پر خون او

قصد لیلی باشد از جعد مسلسل عرض حسن

زان چه غم دارد که گردد بیدلی مجنون او

خضر را خواهی که بینی بر لب آب حیات

خط سبزارنگ بین گرد لب میگون او

چون به میزان لطافت نیست وزنی سرو را

چند خود را برکشد پیش قد موزون او

آن مسیحا لب شفای رنج ما داند ولی

نیست تدبیر علاج اهل دل قانون او

گرچه در هستی دهانش از سر مویی کم است

یک سر مو کم مباد از حسن روزافزون او

گو مکش جامی در افسون سخن بیهوده رنج

کان پریرخ را فراغت بینم از افسون او

 
 
 
خیالی بخارایی

تا قدح هردم چرا بوسد لب میگون او

زاین حسد عمری ست تا من تشنه‌ام بر خون او

مطربا چون عود سر تا پای خود در چنگ غم

تا نمی سوزد نمی داند کسی قانون او

اینک اینک عاشقانِ مست تو، لیلی کجاست

[...]

بابافغانی

خط مشگین چیست گرد عارض گلگون او

شاه بیت دفتر حسن و وفا مضمون او

سبزه ی تر چون بگرد آن لب میگون دمید

گو مشو غافل دل دیوانه از افسون او

در حضور غنچه گو بلبل زبان را بسته دار

[...]

هلالی جغتایی

چند گیرد جام می کام از لب میگون او؟

ساقیا، بگذار، تا بر خاک ریزم خون او

قصه لیلی و مجنون پای تا سر خوانده ام

هم تو از لیلی فزونی، هم من از مجنون او

مهر آن مه را بجان خواهم، که بس لایق فتاد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه