بودم آن روز درین میکده از دردکشان
که نه از تاک نشان بود و نه از تاک نشان
از خرابات نشینان چه نشان می طلبی
بی نشان ناشده زیشان نتوان یافت نشان
هر یک از ماهوشان مظهر شان دگرند
شان آن شاهد جان جلوه گری از همه شان
جان فدایش که به دلجویی ما دلشدگان
می رود کوی به کوی دامن اجلال کشان
در ره میکده آن به که شوی ای دل خاک
شاید آن مست بدین سو گذرد جرعه فشان
نکته عشق به تقلید مگو ای واعظ
پیش ازین باده بچش چاشنیی پس بچشان
جامی این خرقه پرهیز بینداز که یار
همدم بی سر و پایان شود و رندوشان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
آن که نی نام به دست است مرا زو نه نشان
دست بگرفته مرا در عقب خویش کشان
اوست دست من و پا نیز به هر جا که رود
پایکوبان ز پیش می روم و دست فشان
مُردَم از حَسرَتِ آهورَوِشان و رَمِشان
من ندانم به چه تدبیر به دام آرَمِشان
نیکرویانِ جهان را چو سِرِشتَند ز گِل
سنگی اندر گِلشان بود همان شد دِلِشان
بودم آن روز من از طایفه دُرد کشان
بودم از جمع خوشان
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.