بودم آن روز درین میکده از دُردکشان
که نه از تاک نشان بود و نه از تاکنشان
از خرابات نشینان چه نشان میطلبی
بینشان ناشده زیشان نتوان یافت نشان
هر یک از ماهوشان مظهر شأن دگرند
شأن آن شاهد جان جلوهگری از همهشان
جان فدایش که به دلجویی ما دلشدگان
می رود کوی به کوی دامن اجلال کشان
در ره میکده آن بِه که شوی ای دل خاک
شاید آن مست بدین سو گذرد جرعهفشان
نکتهٔ عشق به تقلید مگو ای واعظ
پیش ازین باده بچش چاشنیی پس بچشان
جامی این خرقهٔ پرهیز بینداز که یار
همدم بیسَر و پایان شود و رِندوَشان



با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حال و هوای میکده و دلشکستگی عشق میپردازد. شاعر در روزی در میکده حضور دارد که نشانهای از تاک و شراب نیست و از خرابات نشینان نیز چیزی نمیتوان یافت. هر یک از معشوقها ویژگی خاص خود را دارند و جذابیت آنها در کنار هم جلوهگری میکند. شاعر به دلجویی از دلشکستگان اشاره میکند و به دنبال راهی است تا با دلمحبوبش در مسیر میکده همراه شود. او در توصیه به واعظ میگوید که پیش از موعظه عشق، خود باده را بچشد تا طعم آن را احساس کند. در پایان، پیشنهاد میکند که خرقه پرهیز را کنار بگذارد تا به دوستی واقعی و رندانه نائل شود.
هنگامی که من در این میکده از میخواران زبردست بودم، نه درخت انگوری بود و نه کسی که درخت انگور میکارد! به بیانی دیگر، «من از کهنهکارترین میخواران هستم».
از مِیخوارانی که در خرابهها باده مینوشند نشان چه کسی را میگیری؟ تا کسی بینام و نشان نشود، آنها نشان او را نخواهند دانست. به بیانی دیگر، «نشان کسی را از این خراباتیان نمیتوانی بگیری چون آنها تنها نشانِ بینام و نشانها را دارند که ناممکن است چون کسی که بینام و نشان است، نشانی ندارد». چکیده این که، از خراباتیان نمیتوانی نشان کسی که میخواهی را بگیری.
هر یک از زیبارویان ویژگی بیهمتایی دارند ولی ویژگی آن زیبارو این است که از همهٔ زیبارویان دیگر دلبری میکند.
جان خود را فدای او میکنم که از برای دلجویی از ما شیفتههایش، از این کو به آن کو میرود و شکوه خود را به ما مینماید و ما را بهرمند میکند.
این بهتر است که خاک راه میکده شوی؛ شاید آن مستی که باده میریزد، از اینجا بگذرد و جرعهای می بر تو پاشیده شود.
ای واعظ! پیش از اینکه دربارهٔ عشق به تقلید سخن بگویی، خودت مزهٔ بادهٔ عشق را بچش و سپس دربارهٔ آن به دیگران بگو.
ای جامی! پوشش پرهیزگاری را بر افکن چرا که این یار، همنشین مردم وارسته و زیرک میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
آن که نی نام به دست است مرا زو نه نشان
دست بگرفته مرا در عقب خویش کشان
اوست دست من و پا نیز به هر جا که رود
پایکوبان ز پیش می روم و دست فشان
مُردَم از حَسرَتِ آهورَوِشان و رَمِشان
من ندانم به چه تدبیر به دام آرَمِشان
نیکرویانِ جهان را چو سِرِشتَند ز گِل
سنگی اندر گِلشان بود همان شد دِلِشان
بودم آن روز من از طایفه دُرد کشان
بودم از جمع خوشان
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.