من که با یاد رخت آن آستان مسکن کنم
کی به عمر خویشتن یاد گل و گلشن کنم
دیده روشن می شود از صورت زیبای تو
ور کسی انکار این معنی کند روشن کنم
غمزه شوخت به خونریزم کشد تیغ جفا
با خیالت نیم شب گر دست در گردن کنم
بس که لاف بندگی زد سرو پیش قامتت
راستی هر جا رسم آزادی سوسن کنم
آنچه زاهد می کند در خانقه شام و صباح
والله از میخانه ام رانند اگر آن من کنم
جان چه آرم پیش گنجشکی که از بامش پرد
مرغ شاخ سدره را چون دانه از ارزن کنم
صحبت یار و اوان عیش و ایام بهار
از خرد نبود که اکنون ترک می خوردن کنم
کی برد همسایه را جامی شبان تیره خواب
بس که از داغ جدایی ناله و شیون کنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد شاعر در این شعر به عشق و زیبایی محبوب خود میپردازد. او از یاد محبوب خود به عنوان مسکن روح یاد میکند و میگوید که نمیتواند از زیبایی او غافل شود. شاعر احساس میکند که غمزهها و جفاهای معشوقش او را به درد میآورند، اما در عین حال با یاد او، زندگیاش پر از زیبایی و خوشی میشود. همچنین، او به تمایز میان زاهد و عاشق اشاره دارد و میگوید که عشق او فراتر از عبادت زاهدانه است. شاعر تصویر میکند که عشق و زیبایی محبوبش باعث میشود او به خوشیهای زندگی چشم بدوزد، حتی در غم جدایی. در نهایت، او به حسرت و درد جدایی اشاره میکند که خواب و آرامش را از او گرفته است.
هوش مصنوعی: من که تمام زندگیام را صرف یاد تو کردهام، چگونه میتوانم در طول عمرم به یاد گل و باغها باشم؟
هوش مصنوعی: چشمهایم از زیبایی تو روشنی میگیرد و اگر کسی این حقیقت را انکار کند، من خودم آن را روشن میکنم.
هوش مصنوعی: چشمک زدن تو باعث میشود که به شدت مجروح شوم، منظرهی سختی که با خیالت میسازم، مثل تیغی است که در نیمهشب به من آسیب میزند، اگر بخواهم دستانم را دور گردن تو بپیچم.
هوش مصنوعی: چقدر در برابر زیبایی و بزرگی تو از بندگی و خدمتگذاری سخن گفتهام، که هر کجا آزادی و استقلالی وجود داشته باشد، مانند سوسن، خود را به نمایش میگذارم.
هوش مصنوعی: زاهد در خانقاه در صبح و شام کارهایی انجام میدهد که من هم میتوانم آنها را در میخانه انجام دهم. اگر کارهای من هم به آن شکل باشد، مرا از میخانه بیرون میکنند.
هوش مصنوعی: من چگونه میتوانم جانم را نزد گنجشکی آرام کنم که از بالای خانهاش، مرغی را درخت سدره را مانند دانهای از ارزن پایین میاندازد؟
هوش مصنوعی: سخن دربارهی محبوب و لحظات خوش زندگی و فصل بهار آنقدر عقلانی نیست که بخواهم این روزها را ترک کنم و از آنها دوری گزینم.
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند از درد جدایی و شبهای تاریک خواب آرامی به دست آورد، چون من از شدت غم و اندوه ناله و فریاد میزنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کنج تاریک غمت را تا به کی مسکن کنم
باشد از شمع رخت آن خانه را روشن کنم
گر توان کردن می گلرنگ در کوی تو نوش
خار در چشمم اگر یاد گل و گلشن کنم
دشمن جان خودم کز تو به لاف دوستی
[...]
آوردم از مو قلم چون شرح ضعف تن کنم
ور ز جان سختی نویسم خامه از آهن کنم
کلبهام هرگز چراغ از تیرهروزیها نداشت
در دم آخر عجب گر خانه را روشن کنم
کی بود کو را بیابم واگذارم خویش را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.