در دور لبت بی می و پیمانه نباشم
وز شوق تو بی نعره مستانه نباشم
در خیل بتان چون تو پریچهره نگاری
خود گوی که چون عاشق و دیوانه نباشم
هر جا چو تو شمعی شود افروخته حاشا
کانجا من دلسوخته پروانه نباشم
گر دامنم امید قدوم تو نگیرد
یک لحظه درین گوشه کاشانه نباشم
تشریف نیاری سوی من جز پس عمری
وان هم بود آن روز که در خانه نباشم
گنجی تو و عالم همه ویرانه این گنج
جز در طلب گنج به ویرانه نباشم
جامی اگر آن دانه خالم نزند راه
دست تهی از سبحه صد دانه نباشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از بهر چه در مجلس جانانه نباشم
گرد سر آن شمع چو پروانه نباشم
بیموجب از او رنجم و بیوجه کنم صلح
اینها نکنم عاشق دیوانه نباشم
سد فصل بهار آید و بیرون ننهم گام
[...]
در هر دو جهان عاقل و فرزانه نباشم
گر آنکه گرفتار تو جانانه نباشم
دل را ز فغان میکنم از درد تو خالی
فریاد از آن روز که دیوانه نباشم
بر گرد سرت گردم و جانباز بسوزم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.