گنجور

 
جامی

ز هجران بر لب آمد جان غمناک

الا یا لیت شعری این القاک

به هر جمعیتی وصل تو جویم

لعل الله یجمعنی و ایاک

کسان را مهر دل از دیده خیزد

و قلبی کان قبل العین یهواک

نعیم خلد اگر گردد میسر

لعمری لا یطیب العیش لولاک

عنان عزم هر سویی که تابی

سوی قلب المتیم لیس ماواک

شدم خاک ره و دامن کشیدی

ز من چون شاخ گل حاشاک حاشاک

به قصد قتل جامی می کشی تیغ

کرمها می کنی الله ابقاک