برانم از عقب کوچ کرده خود بوک
زند جمازه سعیم به خیمه گاهش چوک
کجا به خیمه گه او رسد جز آن رهرو
که گامزن چو جهاز است و بارکش چون لوک
ز آفتاب رخش دور مانده ام شاید
اگر کبود کنم جامه چون فلک زین سوک
ز فرق ساخته پای و ز تاج زر نعلین
ملوک بهر سلوک رهش بلوک بلوک
غریق لجه عرفان خموش چون ماهی
به هرزه نعره زنان واعظ از کناره چو غوک
ز کف مده سر رشته که پیرزن داند
کز اوست گردش چرخ وز چرخ گردش دوک
مکن مبالغه در شرح درد دل جامی
مباد کلک تو را خون فرو چکد از نوک
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تصویر کشیدن مسیر دشوار و تکلفآمیز زندگی و جستجوی معنای عمیق آن میپردازد. شاعر به بررسی حال خود، تلاشهایش و موانعی که در برابر اوست میپردازد. او از گروهی از مومنان و عارفان یاد میکند که در تلاشاند تا به حقیقت راه یابند، اما در عین حال وجود عواملی نظیر ناآگاهی و دلسردی را نیز بیان میکند. شاعر از سرنوشت و چرخش زمان نیز سخن میگوید و به خواننده هشدار میدهد که در بیان دردهای خود زیادهروی نکند. این اشعار نشاندهندهی جستجو برای کشف حقیقت و شناخت خود در میان چالشها و تردیدهای زندگی است.
هوش مصنوعی: من از پی کوچ خود میرانم و میکوشم که به خیمهگاهش برسم.
هوش مصنوعی: رهگذری که به مقصد خیمه او میرسد، تنها کسی است که مانند شتر، توانایی حمل بار و حرکت در مسیر را دارد.
هوش مصنوعی: من از نور خورشید دور ماندهام، شاید اگر لباس خود را مانند آسمان آبی کنم، بتوانم بر این نقص غلبه کنم.
هوش مصنوعی: از سر تا پا، برای رفتن به راهی که مناسب ملکان است، از تاج طلا و نعلین استفاده میکند.
هوش مصنوعی: شخصی که در دریای عرفان غرق شده، مثل ماهی در سکوت است، اما واعظ مانند قورباغه از کناره بههم میزند و سروصدا میکند.
هوش مصنوعی: این جمله بیان میکند که نباید از دست دادن کنترل را به کسی بسپاری، زیرا فردی با تجربه و آگاه میداند که چگونه زندگی و زمان به حرکت درمیآید. به عبارتی دیگر، آنکه تجربه و دانش بیشتری دارد، میتواند بهتر از بقیه چرخهای زندگی را بچرخاند و مدیریت کند.
هوش مصنوعی: در بیان درد و رنج خود زیادهروی نکن که ممکن است قلمت از شدت احساس، قطرات خون را به زمین بریزد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بسا که مست در این خانه بودم وشادان
چنان که جاه من افزون بد از امیر و ملوک
کنون همانم و خانه همان و شهر همان
مرا نگویی کز چه شدهست شادی سوک؟
مکن تو با دل من بیش از این به جور سلوک
که ملک زیر و زبر میشود ز جور ملوک
لبت به نغمهٔ جانبخش چون مسیحا، جان
دهد به پیکر بیروح مردم مفلوک
وفا کنی بچشیم و جفا کنی بکشیم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.