گنجور

 
جامی

از لب میگون تو پرهیزگاران را چه حظ

لذت می مست داند هوشیاران را چه حظ

ای امید ما همه از تو به نومیدی بدل

غیر نومیدی ز تو امیدواران را چه حظ

یافت با سنبل ز جعد مشکسایت شمه ای

ورنه از طوف چمن باد بهاران را چه حظ

خاک پایت گر نباشد جای بالین زیر سر

بر سر کوی تو شبها خاکساران را چه حظ

گرنه هر سو بلبلی چون من زند دستان شوق

از بهار خوبی آخر گل عذاران را چه حظ

من ز بخت خود لگد کوبم به راه آن سوار

ورنه از آزردن موران سواران را چه حظ

دیده بی خواب جامی گشت از آن رخ بهره مند

از فروغ مه به جز شب زنده داران را چه حظ

 
 
 
بابافغانی

ترک یاری کردی از وصل تو یاران را چه حظ

دشمن احباب گشتی دوستداران را چه حظ

چون ندارد وعده ی وصل تو امید وفا

غیر داغ انتظار امیدواران را چه حظ

چشم من کز گریه نابیناست چون بیند رخت

[...]

هلالی جغتایی

ترک یاری کردی، از وصل تو یاران را چه حظ؟

دشمن احباب گشتی، دوستداران را چه حظ؟

چون ندارد وعده وصل تو امکان وفا

غیر داغ انتظار امیدواران را چه حظ؟

چشم من، کز گریه نابیناست، چون بیند رخت؟

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه