گنجور

 
جامی

تا تو را شکلی بدینسان ساختند

بهر مردم آفت جان ساختند

قدسیان تصویر قدت خواستند

شاخ طوبی را خرامان ساختند

ز ابر رحمت قطره های لطف ریخت

گرد کردند آن زنخدان ساختند

تیر مژگانت ز جان چون نگذرد

کش ز نوک غمزه پیکان ساختند

بهر غلطیدن به خاک پای توست

در اشکم را که غلطان ساختند

هر کجا جولان کنان راندی سمند

عاشقان را دیده میدان ساختند

خواست جامی کز بتان بندد نظر

آن دو رخ بازش پشیمان ساختند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode