گنجور

 
جامی

ز طاق ابروی تو پشت طاقتم خم شد

سرشک سرخ ز لعل توام دمادم شد

به وقت گریه ام ای دل به خون مدد فرمای

که بس که دیده من اشک ریخت بی نم شد

قدم چو حلقه خاتم خمیده بود ز غم

عقیق اشک به رویم نگین خاتم شد

هزار زخم کهن بود در دلم ز بتان

شکاف تیغ تو آن را به جای مرهم شد

ز بیم خوی تو سوی تو نگذرم بسیار

نه آنکه شوق لقای تو در دلم کم شد

سری به راه توام مانده بود ناشده خاک

بشارتی به رقیبان بده که آن هم شد

ز راه زهد و سلامت قدم بکش جامی

چو طور عشق و ملامت تو را مسلم شد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
اهلی شیرازی

بهار آمد و نخل روان ز عالم شد

بهار خرم عالم خزان ماتم شد

دریغ و درد که از سروران عالمگیر

بیادگار یکی مانده بود و آنهم شد

جهان سیاه شد از این عزا و چون نشود

[...]

سیدای نسفی

کلابه کار پسر دوش بر سر خم شد

سر کلابه من در دکان او گم شد

صامت بروجردی

شهی که محض وجودش بنای عالم شد

ز حکم اوست که بنیان شرع محکم شد

به آبیاری تیغش ز خون گمراهان

بهار گلشن شرع رسول خرم شد

هزار بار به کعبه نجف شرف دارد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صامت بروجردی
ادیب الممالک

خدا یگانا از دستبرد چرخ دغل

سه سال نام من از نامه ی جهان گم شد

چو از صحیفه ایام محو شد نامم

دلم چو دیده ز اندیشه در تلاطم شد

برای یافتن وی بدست باد صبا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه