ز طاق ابروی تو پشت طاقتم خم شد
سرشک سرخ ز لعل توام دمادم شد
به وقت گریه ام ای دل به خون مدد فرمای
که بس که دیده من اشک ریخت بی نم شد
قدم چو حلقه خاتم خمیده بود ز غم
عقیق اشک به رویم نگین خاتم شد
هزار زخم کهن بود در دلم ز بتان
شکاف تیغ تو آن را به جای مرهم شد
ز بیم خوی تو سوی تو نگذرم بسیار
نه آنکه شوق لقای تو در دلم کم شد
سری به راه توام مانده بود ناشده خاک
بشارتی به رقیبان بده که آن هم شد
ز راه زهد و سلامت قدم بکش جامی
چو طور عشق و ملامت تو را مسلم شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد و رنج ناشی از عشق و جدایی سخن میگوید. وی به زیبایی و جذابیت محبوب خود اشاره کرده و از تأثیر عمیق او بر دل و جانش میگوید. اشکها و احساساتش به وضوح بیانگر غم و اندوهی است که به خاطر محبوبش تحمل میکند. همچنین، او به زخمهای کهنهای که از عشقهای گذشته دارد اشاره میکند و میگوید که محبوبش با عشق و زیباییاش آن زخمها را بیشتر میکند. در نهایت، او از عشق و ملامت سخن میگوید و خواهان قدم زدن در راه عشق است.
هوش مصنوعی: ابروی قوسدار تو باعث شده که طاقت من بههم بریزد و اشکهای سرخ من به خاطر زیباییات بهطور مداوم جاری میشود.
هوش مصنوعی: ای دل، در زمان سختی و گریهام از خون خود کمک کن، چرا که چشمان من به قدری اشک ریختهاند که دیگر هیچ رطوبتی ندارند.
هوش مصنوعی: وقتی که قدمهایم به خاطر غم و اندوه خمیده شده بود، اشکهایم مانند نگین عقیق بر چهرهام جلوه کردند.
هوش مصنوعی: در دل من هزاران زخم قدیمی وجود داشت، اما برش تیز تو به جای آنکه دلم را بیشتر آزار دهد، همچون درمانی عمل کرد.
هوش مصنوعی: به خاطر ترس و نگرانی از خودت، به سمت تو نمیروم، نه اینکه شوق دیدارت در دلم کم شده باشد.
هوش مصنوعی: من مدتهاست که به راه تو آمدهام و در این مسیر همچنان پابرجا ماندهام. به دشمنانم بگو که این وفاداری و استقامت من، نشانهای از پیروزی است.
هوش مصنوعی: از مسیر پرهیزکاری و سلامت گام بردار، زیرا در این راه، پیالهای از عشق و سرزنش برای تو کاملاً روشن و واضح شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بهار آمد و نخل روان ز عالم شد
بهار خرم عالم خزان ماتم شد
دریغ و درد که از سروران عالمگیر
بیادگار یکی مانده بود و آنهم شد
جهان سیاه شد از این عزا و چون نشود
[...]
کلابه کار پسر دوش بر سر خم شد
سر کلابه من در دکان او گم شد
شهی که محض وجودش بنای عالم شد
ز حکم اوست که بنیان شرع محکم شد
به آبیاری تیغش ز خون گمراهان
بهار گلشن شرع رسول خرم شد
هزار بار به کعبه نجف شرف دارد
[...]
خدا یگانا از دستبرد چرخ دغل
سه سال نام من از نامه ی جهان گم شد
چو از صحیفه ایام محو شد نامم
دلم چو دیده ز اندیشه در تلاطم شد
برای یافتن وی بدست باد صبا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.