گنجور

 
ادیب الممالک

در سفر دوم که بآذربایجان آمده بودم این قطعه را از تبریز به کردستان خدمت خداوندزاده آقای عبدالحسین خان امیر تومان که به سالارالملک ملقب است و ایالت کردستان به وی مفوض می باشد فرستادم و در آن بر سبیل مطایبه اشعاری است بر اینکه میرزاعلی اکبر وقایع نگار که خود را در این دولت بقلب صادق الملکی ملقب کرده اسم مرا که صادق است به تقلب فرا گرفته.

خدا یگانا از دستبرد چرخ دغل

سه سال نام من از نامه ی جهان گم شد

چو از صحیفه ایام محو شد نامم

دلم چو دیده ز اندیشه در تلاطم شد

برای یافتن وی بدست باد صبا

کتابتم به خراسان و ساوه و قم شد

نشان نیافتم از وی به هیچ شهر و دیار

شرار آهم ازین رو به چرخ هشتم شد

سپس شنیدم کس برده خواجه افسر کرد

بدان مثابه که خود نیز در توهم شد

گرفته نام مرا از برای خویش لقب

وزین شرف به همه خلق در تقدم شد

دلم بسوخت از این درد و دود ازو برخاست

چنانکه دیدی آتش بخشک هیزم شد

غمین شدم که چرا کرم پیله افعی گشت

سته بدم که چرا عنکبوت کژدم شد

چگونه خود را صادق کند خطاب کسی

که او مکذب نصب امیر در خم شد

هر آنکه بشندی این قصه در تحیر ماند

هر آنکه برخواند این نکته در تبسم شد

نبشتمش که خدا را بخویش نام مرا

مبند زانکه نخواهد شعیر گندم شد

پلنگ باید سیاح کوه سهلان گشت

نهنگ باید مساح بحر قلزم شد

ز نام نیکان کس نیکنام می نشود

ببایدت پی نیکان گرفت و مردم شد

به عجز و لابه ام آن سنگدل نبخشود ایچ

بلی به بره کجا گرگ را ترحم شد

جواب من همه از خامه اش سکوت آمد

سلام من همه در حضرتش علیکم شد

چو بود جایش در آستان میر اجل

کمینه نیز در آنجا پی تظلم شد

وصول بنده و آهنگ وی به رسم فرار

قرینه گشت و سر گاو رفته در خم شد

بسوی خانه خود شد ز آستان امیر

ز خوان نعمت در بسترم تنعم شد

خدایگانا بهر خدا اگر روزی

به چرخ کاخ تو هم سلک عقد انجم شد

بگیر نام رهی را از او و باز فرست

که مر ترا به هزاران چو وی تحکم شد

وگر به محضر شرعم روان کنی گویم

ز کره گی خرک لنگ بنده بی دم شد

و گر به من ندهد گوش هوش خواهد دید

که عنقریب دو گوشش جریمه دم شد

پی مطایبه این طرفه چامه بربستم

اگر چه بر صفت تسخر و تهکم شد