به چنگ غم دلم از ناله تنگ میآید
که تار زلف تو دیرم به چنگ میآید
به بوی آشتیت جان همیدهم هرچند
کز آشتی توام بوی جنگ میآید
به بحر عشق تو شستم ز کام دست امید
چو گام سعی به کام نهنگ میآید
ترشحیست ز خون دل آب دیده ما
که با خیال لبت سرخرنگ میآید
نمیبرند ز ما بر بساط قرب تو نام
بلی تو شاهی و از مات ننگ میآید
شدم ز سنگ ملامت به زیر خاک و هنوز
به خاکم از کف احباب سنگ میآید
برآمدهست پر از خون دل چنان جامی
که غنچهوار بر او جامه تنگ میآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو رشک رخنهگرِ نام و ننگ میآید
قبا ز پیرهن او به تنگ میآید
به کاوش مژه کوه غمی ز جا کندم
که پای تیشه در آنجا به سنگ میآید
مرا چنین که به جان باختن شتابی هست
[...]
خیال چشمکه ساغر به چنگ میآید
که عالمی به نظرشیشه رنگ میآید
به حیرتم چو نفس قاصد چه مکتوبم
که رفتنم همه جا بی درنگ میآید
کجا روم که چو اشکم به هر قدم زدنی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.