گنجور

 
جامی

دارم از پیر مغان نقل که در دین مسیح

باده چون نقل مباح است زهی نقل صحیح

تحفه لایق جانان به کف آر ای زاهد

ترسمت دست نگیرد به قیامت تسبیح

شیوه علم نظر ورز که العلم حسن

منکر فکر خرد باش که الجهل قبیح

پیش لعل تو نهم لب به لب جام آری

به اشارت طلب بوسه بسی به ز صریح

آن دهان یک سر موی است ز لطف تو و هست

یک سر موی تو را بر همه خوبان ترجیح

هر کجا شوخ و ملیحی ست دلم کشته اوست

خاصه آن چشم خوش شوخ و لب لعل ملیح

وارد صبح ز صوفی طلب و ورد صباح

جامی و جام صبوح از کف معشوق صبیح

 
 
 
حکیم نزاری

مرده گر زنده شد از معجز انفاس مسیح

خم می دارد بر معجزه ی او ترجیح

او اگر کرد یکی مرده به عمری زنده

من به می مرده بسی زنده کنم لال فصیح

بوی درز در می خانه نسیم است ز خلد

[...]

جامی

زیور خود به مسیح ار دهد آن شوخ ملیح

مهر و مه بوسه زند بر لب و دندان مسیح

محتشم کاشانی

به زبان خرد این نکته صریح است صریح

که نظر جز به رخ خوب قبیح است قبیح

مدعای دل عشاق بتان می‌فهمند

به اشارات نهانی ز عبارات صریح

آن که این حسن در اجزای وجود تو نهاد

[...]

یغمای جندقی

غربتم صبح وطن کردی از آن چهر صبیح

ناگزر سوی وطن روی جمیل است و قبیح

سستی بخت نگر بشنو از مرد فصیح

سعدیا حب وطن گر چه حدیثی است صحیح

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه