گنجور

 
جامی

ز مهر روی تو هر شب کنم نظاره صبح

نهم سرشک فشان چشم بر ستاره صبح

زند به صدق چو من دم ز مهر خورشیدی

وگرنه چیست گریبان پاره پاره صبح

سواد طره شبرنگ گرد عارض تو

سیاهی شب تیره است بر کناره صبح

چنان بلند شد آهنگ ما که نشناسند

که این نفیر شب ماست یا نقاره صبح

علی الصباح به روی توام فتاد نظر

صباح من همه شد خیر از استخاره صبح

ز صبح دم چه زنم با صفای طلعت تو

نداشت کس شب تاریک در شماره صبح

ز بس که وجه شبه روشن است از اهل سخن

خوش است در صفت رویت استعاره صبح

طلوع اگر نکند زهره از افق جامی

بس است گوهر نظم تو گوشواره صبح

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode