گنجور

 
جامی

در بزم ما که می رود از نقل و جام بحث

ای محتسب مکن ز حلال و حرام بحث

زان زلف و رخ که حجت دور و تسلسل است

باشد میان اهل نظر صبح و شام بحث

زان ماجرا که باده فرو ریخت از لبت

هر دم رود میان صراحی و جام بحث

منعم کنی ز رخ که بگو ترک بحث وصل

تا منع وارد است نگردد تمام بحث

با زاهد فسرده مگو شرح سر عشق

از نکته های خاص مکن پیش عام بحث

از لعل توست این همه غوغای ما بلی

از می رود به مجلس مستان مدام بحث

جامی حدیث لعل لبش گوی اگر کند

با منطق تو طوطی شیرین کلام بحث

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode