گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جامی

من پس زانوی غم تا یار هم زانوی کیست

خاطر من سوی او تا خاطر او سوی کیست

من نشسته روی بر آیینه زانوی خویش

تاکنون آن ماه چون آیینه رو در روی کیست

می رسد هر لحظه مشک آمیز باد صبح خیز

گر نه بر مشکین غزال من گذشت این بوی کیست

سوی محرابم مخوان ای شیخ بنگر کین زمان

نقش بسته در دلم شکل خم ابروی کیست

گر نه شب در خواب آن سرو روان را دیده ام

مانده در چشمم خیال قامت دلجوی کیست

ای که فارغ گوییم زان سنگدل باری ببین

کامشبم با خویشتن تا روز گفت و گوی کیست

شد سگ کوی تو جامی چون سگانش داغ کن

تا بداند هر که بیند کز سگان کوی کیست