شمارهٔ ۱۳۳
باز در بزم غمت نعره نوشانوش است
عقل حیران و خرد واله و جان مدهوش است
نرسد خسته دلان را ز تو جز نیش ستم
گر چه جام لب لعل تو لبالب نوش است
اشک گرمم ز تف خون دل آید در چشم
بس که در آتش شوق تو دلم در جوش است
کسوت خواجگی و خلعت شاهی چه کند
هر که را غاشیه بندگیت بر دوش است
بر سر بستر اندوه دهم جان آخر
چون مرا شاهد مقصود نه در آغوش است
می گذشتی و به خود زمزمه ای می کردی
عمرها شد که مرا لذت آن در گوش است
قصه عشق تو جامی ز کسان چون پوشد
چهره گویاست اگر چند زبان خاموش است
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...