ای محیط کرمت عرش صدف
عرشیان در طلبت باده به کف
ما که لب تشنه احسان توییم
کشتی افتاده به طوفان توییم
نظر لطف بر این کشتی دار
به سلامت برسانش به کنار
خیمه ما به سوی ساحل زن
صدف هستی ما را بشکن
پرده ظلمت ما را بگشای
صفوت گوهر ما را بنمای
جامی از هستی خود گشته ملول
دارد از فضل تو امید قبول
بر سر خوان عطایش بنشان
دامن از گرد خطایش بفشان
بنگر اندوه وی و شادش کن
بنده پیر شد آزادش کن
بینشش ده که تو را بشناسد
نعمتت را ز بلا بشناسد
کمر خدمت طاعت بخشش
افسر عز قناعت بخشش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.