گنجور

 
جامی

چون شود نوبت جهان آخر

وز قیامت نشانه ها ظاهر

نشود یافت هیچ کس به جهان

کالله الله برآیدش به زبان

مر سرافیل را دهد دستور

حق تعالی که در دمد در صور

زان دمیدن خلایق عالم

همه میرند چون چراغ از دم

عمرها زیر گنبد دوار

نبود از جنس آدمی دیار

بار دیگر ز حق شود مأمور

که کند نفخ صور صاحب صور

در دمد در قوالب و ابدان

به یکی دم زدن هزاران جان

گرچه ابدان بود پراکنده

همچو آتش به دم شود زنده

 
 
 
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]