گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جامی

عربی را که بود ساکن بر

جانب ری فتاد رای سفر

دید پیش دکانچه طباخ

چرب رودی، نفیر زد گستاخ

به تعجب که یا عجم ماذا

خذ فلوسا و اعطنی هذا

فلس ازو بستد و به جای نهاد

یک بدستی ازان به دستش داد

عربان در بغل نهاد و گذشت

گرد بازار و شهر و کو می گشت

ناگهانش میان شهر و غلو

چرب رود از بغل فتاد فرو

چون ز نامش نداشت مسکین بهر

که سراغش کند ز مردم شهر

بغل از وی تهی و کیسه ز دانگ

خرزه بر کف نهاد و می زد بانگ

ایها المسلمون ببلدة ری

هل وجدتم بمثل هذا شی

 
 
 
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]