گنجور

 
جمال‌الدین عبدالرزاق

این چه رویست بدین زیبائی

وین چه عشقست بدین رسوائی

گفتی از دست غمم جان نبری

آنچنانست که میفرمائی

چون همه قصد بخون ریختنست

هان سر و طشت که را میبائی

نیک یاری تو ولی بدخوئی

سخت خوئی تو ولی رعنائی

دل گشائی چو قبا در پوشی

دل ببندی چو دهان بگشائی

هیچ با ما سر خلوت داری؟

چه حدیثست تو بیش ازمائی

تو بر آیینه نهی صد منت

پس رخ خویش بدو بنمائی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
جمال‌الدین عبدالرزاق

دل گشائی چو قبا درپوشی

جان ببندی چو دهن بگشائی

تو بر آیینه نهی صد منت

پس رخ خویش بدو بنمائی

عطار

منم و گوشه‌ای و سودایی

تن من جایی و دلم جایی

هر زمانم به عالمی میلی

هر دمم سوی شیوه‌ای رایی

مانده در انقلاب چون گردون

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

ز ابر چون برف سیم باریدی

گر بدی چون دل تو دریایی

باشد اومید با کفت گستاخ

هر زمان می کند تمنّایی

باز چرخ خرف دگر باره

[...]

عراقی

این چه رنگ است بدین زیبائی؟

چه لباس است بدین یکتائی؟

ابن یمین

دیده ام اکثر ممالک را

به ندیدم ز ملک تنهائی

سایه همسایه گیر اگر خواهی

تا چو ابن یمین برآسائی

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه