دست در دامن فلان زدهایم
پشت پا بر همه جهان زدهایم
آبرو زان به باد بر دادیم
کآتش اندر میان جان زدهایم
نیست از ناله هیچ فایده
زین سبب قفل بر دهان زدهایم
در چنین رنج گویدم تن زن
نتوان زد ولیک هان زدهایم
مکن ای دوست قصد جان چندین
که به صدگونه سوزیان زدهایم
رخ ز من درمکش که با رخ تو
طعنه بر ماه آسمان زدهایم
آه ازآن لافهای بیمعنی
کز تو در پیش این و آن زدهایم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.