جان من گوئی زتن می بگسلد
یار من هرگه زمن می بگسلد
رشته عهدی که خود بندد همی
بی سبب هم خویشتن می بگسلد
تافکند او دامن اندر پای حسن
سرو دامن از چمن می بگسلد
عشقبازی نیک داند دل و لیک
اولین بازی رسن می بگسلد
از ضعیفی گر همی نالم چونای
همچو چنگم رگ ز تن می بگسلد
هرچه گویم بوسه، میگوید که زر
چون کنم اینجا سخن می بگسلد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در مورد حس ارتباط و وابستگی عاطفی بیان میکند. شاعر احساس میکند که زندگیش در حال جدا شدن از محبوبش است و این جدایی ناخوشایند است. او به این نکته اشاره میکند که عهد و پیمانی که بین او و یارش وجود دارد، به راحتی قطع میشود. همچنین شاعر از ضعف و ناتوانی خود سخن میگوید و نشان میدهد که حتی با ابراز احساساتش، انگار کلماتش تأثیری ندارند و دیالوگهایش ناتمام میمانند. در کل، این شعر از درد جدایی و غم عشق صحبت میکند.
هوش مصنوعی: عزیزم میگوید که گویا جان من از بدنم جدا میشود و محبوبم هر بار که از من دور میشود، احساس جدایی عمیقی را در من به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: انسانی که خود، پیوندی ایجاد میکند، بدون هیچ دلیلی نیز میتواند همان پیوند را قطع کند.
هوش مصنوعی: او دامن خود را به زمین افکند و پای حسن سروی را در بر گرفت، و دامنش را از باغ جدا کرد.
هوش مصنوعی: عشق بازی را قلب خوب میفهمد، اما نخستین تجربه ممکن است رنج و درد به همراه داشته باشد و از بین برود.
هوش مصنوعی: اگر از ضعف و ناتوانی شکایت کنم، مانند چنگی هستم که رشتهام از تنم جدا میشود.
هوش مصنوعی: هر چه بر زبان میآورم درباره بوسههاست، اما او میگوید که چطور میتوانم در این مکان طلا بیافریند، چون در اینجا کلام به هم میخورد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.