خوش گوش کرد چرخ و ممالک باینخطاب
کامد نهنک رزم چودریا باضطراب
ای چرخ باخدنگ گشادش سپر بنه
ای فتنه ازگذار رکابش عنان بتاب
ای مملکت طرب، که رسیدی بآرزو
وی روز گارمژده، که رستی زانقلاب
ای جوددل شکسته برافروز سربچرخ
وی عدل رخ نهفته برون آی ازحجاب
ای ملک مرده از نفس شاه جان پذیر
وی دهر خسته دامن شه گیر وکام یاب
ای شیر سخت پنجه مزن برگوزن دست
وی گرگ بوالفضول مکن بارمه عتاب
ای باز پاسبان شو بردامن تذرو
وی صعوه آشیان نه در دیده عقاب
ای باد سارحادثه، درگوشه ی بمیر
چون آتش حسام شه آْمد در التهاب
چرخ سهیل ناوک و مهر سپهر جام
شاخ ارم حدیقه وشاه حرم جناب
قطب ظفر مظفر دین خسروی که هست
برروم وزنگ خنجراو مالک الرقاب
شاهی که در قوافل سرمای قهر او
خورشید دوش برکشد از محمل سحاب
برموج خون برقص درآرد حسام شاه
افلاک را چو برسر می قبه حباب
تابد برای خیمه او چرخ چنبری
از رشته های شعله سیارگان طناب
اسم سنان او شجر روضه ظفر
نام حسام اوشرر دوزخ عقاب
برداشت زخم گرزگرانش بیک ترنگ
ازبالش درنگ سرکوه پرزخواب
بخشد مایه حزم گران سنگ اوبخاک
وافکند سایه عزم سبک پای او برآب
زین روی شسته اند بهفت آب و خاک دست
هم آب از توقف و هم خاک ازشتاب
ترتیب درج مدحت او جسم وروح را
با خلقت ثواب بهم خلعت صواب
لطفت جلای جوهر روحست چون سماع
سهمت نقاب چهره عیش است چون سحاب
خرم نشین ببزم که بایاد جام تو
در بحر خشک شدجگرآب چون سراب
با آنکه طبع کند دفع تشنگی
تشنه است آب تیغ لیکن بخون نه آب
جز در دیار عدل تو بی زحمت سنان
خواهر برادری نکند پیش مام وباب
باسایه تودر عجبم زانگه گاه گاه
مه راسیاه پوش کند سایه تراب
پیشانی کمانت چو برپیچ وتاب رفت
ازملک همچو تیر برون برد پیچ وتاب
از نوبت تو عهد جهان پیش بودلیک
آن پیش نه که ( مطلب لم) راست در حساب
عقل آفریدگار نخواند ترا ولیک
به زافریدگانت شمارد بهرحساب
خصمت بری زعیش چو دوزخ سلسبیل
صدرت تهی زبغض چو فردوس از عذاب
ملت جوان شود چو دهد رنگریزیت
از خون خصم ناصیه ملک را خضاب
هرکوچوچنک رک نشد ش راست برهوات
مسمار برحدق زندش تیر چون شهاب
بربود خنجرت کلف ازچهره قمر
برداشت بیلکت سبل ازچشم آفتاب
آنی که دربساط زمین اهل علم را
اقبال تست مأمن ودرگاه تومآب
ازحضرت تو مانع بنده نبود هیچ
جز بخت ناموافق وجز رای ناصواب
من چون شتر سلیم دل وطفل گوهران
دست خوشم گرفت عنان و جهان رکاب
چون کوره سینه من ودل برک گل درو
دیده دهان نایژه واشک چون گلاب
همت مرا چو شیر سرافکنده میبرد
در هرطرف که میشنوم عفعف گلاب
درعرف تاکه سبق سلامست برعلیک
در شرع تا که فرض زکو تست برنصاب
بادا ز بخشش تو نصاب امل تمام
بادا ز درگه توسلام فلک جواب
ازهیبت توفتنه چو بز جسته برکمر
وزصولت تو خصم چو خرمانده درخلاب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف قدرت و عظمت یک شاه و تأثیرات مثبت او بر ملت و سرزمینش میپردازد. شاعر با زبان شعری زیبای خود و از طریق فراخوانی به چرخ و افلاک، از آرامش و خوشحالی مردم در زمان شاه صحبت میکند. او به جنگ و فتنهها اشاره میکند و از قدرت و دلیرانهگی شاه در برابر دشمنان و ظالمین یاد میکند. همچنین در این شعر، به عدالت و بخشش شاه و این که او به ملت امید و آرامش میبخشد، تأکید شده است. شاعر از چگونگی بازگشت روزگار به آرامش و خوشبختی و سعادت ملیت سخن میگوید و با دعوت به جشن و شادی، نشان میدهد که زندگی تحت سایه و عدالت شاه چگونه است.
هوش مصنوعی: چرخ روزگار به دقت گوش فراداده و کشورهای مختلف را در این عرصه مورد خطاب قرار داده است، همانند نهنگ بزرگی که در دل جنگی با هیجان و اضطراب در حال فعالیت است.
هوش مصنوعی: ای چرخ زمان، وقتی تیر و کمان را رها کردی، سپر را به کار بگیر و از این بلای بزرگ به سلامت عبور کن و کنترل را به دست بگیر.
هوش مصنوعی: ای سرزمین خوشی، چه به آرزوهایت رسیدی! و روزگارم را بشارت ده که از مشکلات رهایی پیدا کردم.
هوش مصنوعی: ای دل بزرگ و سخاوتمند، با ظاهری شکسته به آسمان نگاه کن. عدالت که در زیر پوششی پنهان شده، اکنون زمان آن است که از حجاب خارج شود و بر همه آشکار گردد.
هوش مصنوعی: ای ملکه، تو که از جان شاه زندهای، به زندگی در این عالم دل ببند و به وسیلهی او شادی و کامیابی را دریاب.
هوش مصنوعی: ای شیر قوی و نیرومند، به گوزن آسیب نرسان و دست او را نگیری، چرا که نباید با حیوانی بیهوده درگیر شد. هیچ نیازی به خشم و عتاب نیست.
هوش مصنوعی: ای پرنده پاسبان، بر روی دامان من بنشین و فرزند خود را در آشیانهات جا نده، زیرا از چشم عقاب دور است.
هوش مصنوعی: ای باد سرنوشت، در گوشهای خاموش شو، چون آتش حسام که با شدت و هیجان آمده است.
هوش مصنوعی: در این بیت، به زیبایی و شکوه آسمان و فضاهای مربوط به آن اشاره شده است. سهیل به عنوان یک ستاره درخشان، با نوک تیری تشبیه شده که در مسیر خود حرکت میکند. مهر، به عنوان نمادی از خورشید و روشنایی، در فضای وسیع آسمان قرار دارد. همچنین، اشاره به شاخ ارم و باغ بهشتی وجود دارد که نشاندهنده زیبایی و فرح بهشتی است. همه اینها به تصوری از یک مکان مقدس و روحانی اشاره میکند که با شکوه و زیبا توصیف شده است.
هوش مصنوعی: رهبر پیروزی، فرمانروای دین و پادشاهی که در رومیان مطرح است و بر زمین تسلط دارد و در اختیار اوست.
هوش مصنوعی: شاهی که قدرت و خشونتش باعث میشود حتی خورشید در شب از جایگاهش برخیزد و ابرها را کنار بزند.
هوش مصنوعی: حسام، که نماد قدرت و سلطنت است، با حرکتی درخشان و پرشور بر روی خون خود میرقصد و آسمان را به تحرک درمیآورد، درست همانطور که حباب روی سطح آب به شکل قبهای بلند میشود.
هوش مصنوعی: برای چادر او، آسمان همچون حلقهای از شعلههای ستارهها به دورش برقرار شده است.
هوش مصنوعی: نام سنان او مانند درختی است که در باغ پیروزی میروید و نام شمشیرش همچون آتش جهنم است که بر دشمنان فرود میآید.
هوش مصنوعی: زخمهای ناشی از ضربههای قوی، بر روی بالشای بیصدا و بدون حرکت، در کوهستانی پر از خواب و سکوت به تصویر کشیده شده است.
هوش مصنوعی: او با شخصیت با اراده و با استحکامی که دارد، قدرت و ثباتی به زمین میبخشد و سایه ارادهاش که نیرومند و قابل تحسین است، بر روی آب میافتد.
هوش مصنوعی: به خاطر این وضعیت، هم آب با آرامش ایستاده و هم خاک با شتاب در حال حرکت است، گویا هر دو از نظر خودشان در حال تمیز کردن و بازسازی هستند.
هوش مصنوعی: در این بیت به بیان زیباییهای جسم و روح انسان و تقدس آفرینش اشاره شده است. هر دو جنبه، جسم و روح، بهنوعی در کنار هم قرار گرفتهاند و به وجود آمدن ثواب و پاداش از طریق این آفرینش درست و با تدبیر به تصویر کشیده شده است. به عبارت دیگر،体 جسم انسان و روح او به عنوان نعمتهایی گرانبها به حساب میآیند که به طور هماهنگ و معنادار خلق شدهاند.
هوش مصنوعی: بخشش تو درخشش جوهر وجود انسان است، چنانکه لذت و سرمستی تو بهمثابه پوشش چهره شادی، مانند ابرهاست.
هوش مصنوعی: بنشین و خوش بگذران، چرا که به خاطر یاد تو، دل من در این دنیای خشک و بیآب مانند سراب تشنه مانده است.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه طبیعت انسان میتواند با کارهای مختلفی تشنگی را برطرف کند، اما در این حال، استفاده از ظاهر و ظواهر (مثل تیغ) میتواند به جای آب، به انسان آسیب بزند. به نوعی، نشان میدهد که گاهی اوقات راهحلهای نادرست برای برطرف کردن نیازها، بیشتر موجب مشکل میشوند.
هوش مصنوعی: فقط در سرزمین عدالت تو، خواهر و برادر بدون زحمت و دردسر پیش والدین نمیروند.
هوش مصنوعی: من در حیرتم که گاهگاه سایه تو چقدر شگفتانگیز است، بهخصوص زمانی که ماه بهناگاه زیر سایهات قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: وقتی کمانت به سمت بالا خم میشود، مانند تیر از سرزمین خارج میشود و مسیرش را به زیبایی طی میکند.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که منتظر تو بودن، از زمانهای دور آغاز شده است، اما این انتظار به معنای این نیست که هر چیزی طبق آنچه انتظار میرود، محقق خواهد شد.
هوش مصنوعی: عقل تو را به عنوان آفریدهای از خدا نمیشناسد، اما به هر حال تو را در زمره مخلوقات او به حساب میآورد.
هوش مصنوعی: دشمنت از زندگی و آرامش بیبهره است، مثل آتش جهنم که هیچ آب شیرینی ندارد. در قلبت هیچ کینه و حسد وجود ندارد، همانطور که بهشت از عذابها پاک و دور است.
هوش مصنوعی: وقتی ملت جوان و پرتوان میشود که رنگ سرخ خون دشمن، سرزمین را زینت بخشد و آن را آراسته کند.
هوش مصنوعی: هر کسی که به خود تحقیری و کوچک شدن تن دهد، در زندگیاش دچار دردسر و مشکل میشود، مانند اینکه تیر از کمان پرتاب شود و او را هدف قرار دهد.
هوش مصنوعی: با تیغ تو، زیبایی چهره ماه را از بین بردی و خوشگلی موهایت را از چشم پهنای آفتاب گرفتی.
هوش مصنوعی: در لحظهای که در دنیا، علمآموزان مورد توجه قرار میگیرند، پناهگاه و محل امن آنان، وجود توست.
هوش مصنوعی: هیچ مانعی برای بندگی من از جانب تو وجود نداشت، جز اینکه شانس و نیکبختیام نامساعد بود و نظر نادرستی داشتم.
هوش مصنوعی: من مانند شتری پاکدل و مانند کودکی پر از گوهر و ارزش هستم. به من هدایت شدهاند و در این دنیا همچون سوارکاری در اختیارم قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: سینهام همچون کورهای پرشور و دلام مانند گلی زیباست که در آن میدرخشد. از چشمانم چون نهرشدهای اشک به آرامی میریزد، مانند گلاب خوشبو.
هوش مصنوعی: اراده و تمایلم مانند شیر در حال پرواز است و میخواهد مرا به هر سمتی ببرد، به محض اینکه بوی گلاب را میشنوم.
هوش مصنوعی: در عرف و رسوم، سلام کردن بر دیگری از آداب پسندیده و ضروری است، و در دین نیز زکات که نوعی کمک مالی است، بر ثروتمندان واجب شده است.
هوش مصنوعی: یادآوری میکند که از لطف و بخشش تو، زندگی کامل و خوشی به انسان میرسد و از درگاه تو، آسمان نیز پاسخ سلام و ارادت میفرستد.
هوش مصنوعی: زیبایی تو مانند فتنهای است که چون بز بر کمر خود ایستاده و تسلط تو بر دشمنان مثل شتری است که در باتلاق مانده و نمیتواند حرکت کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
تا کی کنی عذاب و کنی ریش را خضاب؟
تا کی فضول گویی و آری حدیث غاب؟
گفتم متاب زلف و مرا ای پسر متاب
گفتا که بهر تاب تو دارم چنین بتاب
گفتم نهی برین دلم آن تابدار زلف
گفتا که مشک ناب ندارد قرار و تاب
گفتم که تاب دارد بس با رخ تو زلف
[...]
ای باز کرده چشم و دل خفته را ز خواب،
بشنو سؤال خوب و جوابی بده صواب:
بنگر به چشم دل که دو چشم سرت هگرز
دیدهاست چشمهای که درو نیست هیچ آب
چشمهست و آب نیست، پس این چشمه چون بُوَد؟
[...]
چون از فراق دوست خبر دادم آن غراب
رنگ غراب داشت زمانه سیاه ناب
چونانکه از نشیمن بر بانگ تیر و زه
بجهد غراب ناگه جستم ز جای خواب
از گریه چون غرابم آواز در گلو
[...]
ای تیغ تو کشیده ترا ز تیغ آفتاب
ای نجم دین و از تو به کفر اندر اضطراب
با همت تو وهم نداند برید راه
با هیبت تو دهر نیارد چشید خواب
حکم ترا مطیع بود روز و شب فلک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.