گنجور

 
جمال‌الدین عبدالرزاق

ای نقشبند عالم جان اندرین جهان

نی نی که نیست هیچ پذیرای نقش جان

تو صورت جمالی لابل که گشته

معنی آن که خود نبود صورتی روان

نقش لقای خوب تو بینم منم جمال

نامت جمال نقاش آمد ز بهر آن

باتن بساخت جان چه شود گر لطافتت

باطبع با کثافت من ساخت همچنان

خاک ارچه هست سست و کثیف و گران و زشت

آب لطیف خوب سبک شد روان در آن

ور طبع تو نباشد با هم بطبع من

بس سازگار هست طبیبی در این میان

ناهید چرخ و طرف مه و آسمان لطف

یادآور ای عزیز که گفتن نمیتوان

از بهر اتفاق طبایع بماند یاد

تریاق اربعه ز حکیمان باستان

ای یار غار حب کن ازین حب یار غار

با جنتیان احمر و با مرو زعفران

باشد که طبع تر تو باطبع خشک من

زین نوش داروئی که بسازم کند قران

 
 
 
رودکی

هان! صائم نوالهٔ این سفله میزبان

زین بی نمک ابا منه انگشت در دهان

لب تر مکن به آب، که طلقست در قدح

دست از کباب دار، که زهرست توامان

با کام خشک و با جگر تفته درگذر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از رودکی
عنصری

گفتم نشان ده از دهن ای ترک دلستان

گفتا ز نیست ، نیست نشان اندرین جهان

گفتم که ساعتی ببر من فرونشین

گفتا که باد سرد زمانی فرو نشان

گفتم که باد سرد زیان داردت همی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
فرخی سیستانی

بگشاد مهرگان در اقبال بر جهان

فرخنده باد بر ملک شرق مهرگان

سلطان یمین دولت میر ملوک بند

محمود امین ملت شاه جهان ستان

شاهی که پشت صد ملک کامران بدید

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ناصرخسرو

بنگر بدین رباط و بدین صعب کاروان

تا چونکه سال و ماه دوانند هردوان

من مر تو را نمودم اگرچه ندیده بود

با کاروان رباط کسی هر دوان دوان

از رفتن رباط نه نیز از شتاب خود

[...]

ازرقی هروی

گویی که ماه و مشتری از جرم آسمان

تحویل کرده اند بباغ خدایگان

وز ماه و مشتری شده آن خاک پرنگار

نوری عجیب صورت و شکلی بدیع سان

نی نی ، که ماه و مشتری از وی ربوده اند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ازرقی هروی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه