گدای کوی تو از پادشا نیندیشد
که پادشاه ز حال گدا نیندیشد
مرا که عاشقم از ترک سر چه اندیشه
اسیر عشق ز تیر قضا نیندیشد
کسی کند به ملامت جزای بی خبران
که از ملامت روز جزا نیندیشد
به خود فرو روم از فکر زلف تو هر شب
که هیچ کس نبود کز بلا نیندیشد
چه باک چشم ترا گر بریخت خون دلم
که مست عربده جو از خطا نیندیشد
ضرورت است بر آن کس که عشق می بازد
که از تحمّل بار جفا نیندیشد
کسی که روی تو بیند دعا کند زیرا
که پیش قبله کسی جز دعا نیندیشد
بسان غمزه تو نیست ظالمی دیگر
که خون خلق خورد و از خدا نیندیشد
جلال را همه اندیشه از بداندیش است
تو چاره ایش بیندیش تا نیندیشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.